وقتی مری شلی در سال 1818 دست به قلم شد تا رمان گوتیک خود یعنی «فرانکنشتاین یا پرومتئوس مدرن» را بنویسد در حال خلق یک اثر تخیلی نبود و یا حداقل این رمان به طور کامل تخیلی نبود. در دورانی که فعالیتهای علمی، جستجو و تحقیق در اوج خود بود، شلی چیزهای زیادی برای ایده گرفتن داشت. در آن زمان افراد زیادی از جامعه دانشمندان، مثل دکتر ویکتور فرانکنشتاین تخیلی، در حال تحقیق روی قدرت حیات بخشی الکتریسیته بودند. یکی از پدیدههایی که به طور خاص در آن زمان مورد پژوهش قرار گرفت گالوانیزم بود، گالوانیزم یعنی انقباض عضلات بر اثر جریان الکتریسیته.
فرانکنشتاین واقعی
پزشک و دانشمند ایتالیایی، لویجی گالوانی این پدیده را در سال 1780 کشف کرد. او وقتی جریان الکتریسیته را به پای یک قورباغه مرده متصل میکرد باعث حرکت ناگهانی آن میشد و این تصور را به وجود میآورد که قورباغه زنده است. این یافته باعث شگفتی دانشمندان آن دوره شد طوری که برای چندین دهه آزمایشات بسیاری روی قدرت الکتریسیته در جان بخشی انجام شد. اما مری شلی از این پدید یک نتیجه منطقی گرفت، او در مقدمه نسخه 1831 کتاب خود مینویسد:
“شاید یک جسد بتواند دوباره زنده شود، گالوانیزم چنین نشان داده است: شاید بتوان اجزای بدن یک موجود را ساخت و به هم متصل کرد و به آن گرمای زندگی بخشید.”
در حالی که شلی تحت تاثیر تئوریهای الکتریکی دوران خود قرار گرفته بود، رمان او الهام بخش دیگران شد. دانشمندان در طول سالها با متصل کردن سر و دست به بدنهای زنده به دکتر فرانکنشتاین های واقعی تبدیل شدند. برخی از این آزمایشها به حدی هول آور هستند که بهتر است در مجلات پزشکی، سرپوشیده باقی بمانند. البته برخی از این آزمایشها نیز باعث پیشرفت در علوم پزشکی شد و جراحیهایی مثل پیوند قلب، ریه و حتی صورت را ممکن ساخت. حتی یک جراح از ایتالیا ادعا میکند که به زودی خواهد توانست اولین جراحی پیوند سر انسان را انجام دهد. در ادامه با تاریخچهای از دکتر فرانکنشتاینهای واقعی آشنا خواهید شد که برخی از آنها ممکن است ناراحت کننده باشد.
جسد زنده!
خواهرزاده گالوانی، جیووانی آلدینی نخستین فردی بود که گالوانیزم را روی جسد انسانی اعمال کرد. جرج فورستر کسی بود که جسدش در این آزمایش مورد استفاده قرار گرفت، او به خاطر قتل همسر و فرزندش در 18 ژانویه 1803 در زندان نیوگیت لندن به دار آویخته شده بود. در تقویم زندان نیوگیت که اعدامها در آن ثبت میشد نوشته شده است: “وقتی جریان الکتریسیته به فورستر وصل شد جسد بیجان او شروع به لرزیدن کرد، صورتش کج شد و دست راستش بلند شد و افتاد. پاها و رانهای فورستر نیز در حرکت بودند.”
آلدینی بعدها درباره این آزمایش نوشت: ” جریان الکتریسیته باعث زنده شدن جسد نشد اما هدف این بود که دانشی عملی به دست آید تا بدانیم که آیا گالوانیزم میتواند به عنوان یک نیروی کمک کننده برای زنده کردن یک فرد مورد استفاده قرار گیرد.” وقتی این آزمایش انجام شد شلی پنج ساله بود اما وقتی او رمان خود را در سال 1818 منتشر کرد دانشمندان هنوز در حال آزمایش کردن گالوانیزم بودند. در همین زمان پزشک و شیمیدان اسکاتلندی، اندرو اور (که باور داشت تحریک عصب میان بندی میتواند افرادی را که از خفگی مردهاند زنده کند) آزمایش گالوانیزم را روی یک قاتل اعدام شده به نام متیو کلایدزدل انجام داد.
کار او مورد توجه انجمن خیریه سلطنتی در لندن قرار گرفت، این انجمن در سال 1774 تاسیس شده است و به عنوان یک بنیاد خیریه برای نجات و احیای افراد غرق شده فعالیت میکند. این انجمن به طور منظم، اطلاعات و تکنیکهای مربوط به احیا را منتشر میکند و یکی از همین تکنیکها زمانی که مادر شلی سعی کرده بود خود را در رود تیمز غرق کند باعث نجات وی شده بود. ایوان موروس نویسنده کتاب “فرزندان فرانکنشتاین : الکتریسیته، نمایش و آزمایش در اوایل قرن نوزدهم لندن” و استاد تاریخ دانشگاه آبریستوث در ولز میگوید: “مری شلی به طور قطع از تمام این چیزها مطلع بوده و میدانسته که افرادی هستند که تصور میکنند با الکتریسیته میتوان حیات مصنوعی به وجود آورد.”
موجود دوسر
اما ویکتور فرانکنشتاین برای ساخت هیولای خود به چیزی بیش از الکتریسیته نیاز داشت. او به مجموعهای از اعضای بدن احتیاج داشت تا آنها را به هم متصل کند و جسمی غول پیکر به ارتفاع دو و نیم متر بسازد، به عبارت سادهتر و امروزیتر یعنی پیوند اعضاء. پیوند اعضاء یک فرآیند نسبتا مدرن است که پس از کشف گروه خونی در اوایل قرن بیستم و تطابق بافتی در دهه 1930 ممکن شده است. ولادیمیر دمیخوف از شوروی سابق، یک دانشمند پیشرو در علم پیوند اعضا بود. او اولین پیوند قلب و ریه را در سال 1946 روی یک سگ انجام داد و هفت سال بعد هم موفق شد عمل بایپس قلب را باز هم روی یک سگ انجام دهد. دکتر رابرت ام. لانگر در مقاله “پیشرفت پیوند اعضاء” در سال 2011 مینویسد: “تاثیر دکتر دمیخوف روی کار پیوند اعضاء غیرقابل تردید است و دانش امروز ما در این زمینه و همچنین درمان بیماریهای عروق کرونری مدیون کارهای این محقق است.” اما او در سال 1954 با انجام یک عمل عجیب شهرت بدی برای خود دست و پا کرد. دمیخوف در این عمل بالاتنه و پاهای جلویی یک سگ کوچک را به گردن یک سگ بزرگتر پیوند زد و این ترکیب عجیب به مدت چهار روز زنده ماند. سر دوم این سگ به طور مجزا میتوانست غذا بخورد و بنوشد. او این عمل را 24 بار دیگر تکرار کرد اما نتوانست بر واکنش پس زدن اعضا غلبه کند و موجود حاصل در بهترین حالت تنها توانست 29 روز زنده بماند.
دکتر فرانکنشتاین و اخلاق
دکتر رابرت وایت جراح مغز و اعصاب ایده دمیخوف را ادامه داد. وایت در ماه مارس 1970 با همکاری گروهی از جراحان دانشکده پزشکی کیس وسترن ریورس، سر یک میمون را روی بدن میمونی دیگر پیوند زد. جراحان سر هر دو میمون را قطع کردند و سر میمون A را با پیوند زدن سرخرگها و سیاهرگها به بدن میمون B متصل کردند. این عمل جراحی توسط یک گروه سی نفره از پزشکان و پرستاران و در مدت 18 ساعت انجام شد. گفته میشود وقتی میمون به هوش آمد و سعی کرد نزدیکترین فرد را گاز بگیرد این گروه پزشکی فریاد شادی سر دادند. البته این میمون به دلیل قطع شدن ستون فقرات، از گردن به پایین فلج بود و تنها 9 روز پس از عمل زنده ماند. بسیاری از دانشمندان و فعالان حقوق حیوانات این کار دکتر وایت را “ظالمانه و غیرضروری” و “یک کار مضحک به دور از هر گونه اخلاقیات” خواندند. در سال 2001 دکتر وایت این آزمایش را تکرار کرد و ادعا کرد که میمون حاصل از جراحی میتوانست بشنود، ببوید، بچشد و صورت خود را حرکت دهد.
مطالعات در زمینه پیوند سر همچنان ادامه دارد و در این راستا دکتر سرجیو کاناورارو، جراح ایتالیایی ادعا کرده بود که قرار است اولین جراحی پیوند سر را در اوایل سال 2018 در چین انجام دهد اما هنوز این اتفاق رخ نداده است. بسیاری از افراد این تلاش دکتر کاناوارو را زیر سوال بردهاند. دومینیک مارتین استاد اخلاق زیستی در دانشگاه دیکین استرالیا میگوید: “اگر کاناوارو اعتماد به نفس کافی برای انجام این عمل را دارد چرا برای نجات دادن افرادی که از مشکلات ناشی از قطع نجاع رنج میبرند دست به کار نمیشود؟” اما کاناوارو به هیچ یک از این سوالات و درخواستها پاسخ نداده است.
مری شلی در رمان خود پیچیدگیهای اخلاقی ساخت حیات مصنوعی را مطرح میکند و به چالش میکشد و جالب است که پس از گذشت دویست سال این تناقضات و پیچیدگیها بیش از هر زمان دیگری معنادار به نظر میرسند.
ا
من منطق این آدم رو درک نمیکنم! بیایید فرض را بر این بگیریم که بعد از آزمایشات متعدد، نهایتا جناب دکتر وایت، موفق میشدند موجودات عجیب الخلقه خود را برای سالها زنده نگه دارند! اینکه فاجعه بود! آیا رسالت پزشک بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی موجوداته یا بازیهای شنیع و خطرناک بامخلوقات بخاطر ارضای خباثت روحشان! زندگی حیوانات و آدمها را به لجن کشیدن و درد و رنج و حقارتی هولناک به آنها تحمیل کردن؟! بیش از 20 بار سگ و میمونها را مثله کنی و سرشان را روی گردنِ سگ و میمون بینوای دیگری پیوند بزنی و تازه از مردنشان ناراحت بشی؟! لابد بعد نوبت خلق آدم دوسر میشد. کاش علمت را در جهت سوا کردن دوقلوهای بهم چسبیدهبکار میبردی. قطعا هدفی پشت اینکار بوده و در صورت موفقیت، فی المثل انسانهای قطع نخاع از گردن و کمر میتوانستند با پیوند و عاریت گرفتن اندام دیگری، زندگی معمولی بازگردند؛ ولی تن و بدن چه کسی؟ حتما بدن کسی که در حال احتضار باشد. خوب آدمِ مریض، ازمایش آخر را اول انجام میدادی نه موجود دو سر بسازی!
اولن که اینقدر غورغور نکن چون کسب علم هیچ ضرری نداره
میشه بگی خدا کی گفته به دست آوردن علم گناه هست؟؟؟؟؟؟
اینحرفارو از کجای متن من درآوردید؟! اگه من غرغر کردم شما واقعا غورغور کردید که😅