بهسادگی میتوان به زندگی سلبریتیها نگاه کرد و گفت همه چیز زندگیشان عالی است. با آن همه شهرت و ثروت، بهسادگی میتوانند کاری کنند که تمام مشکلات از زندگیشان رخت بر ببندد. ولی حقیقت این است که سلبریتیها هم مانند ما انسانهایی عادی هستند و هر کاری که بکنیم، برخی از مشکلات تا آخر عمر با ما میمانند. ده سلبریتی ادامهی مقاله، شاید از مشهورترین افراد جهان باشند ولی همهچیز همیشه هم برایشان به این اندازه خوب نبوده است.
10. شارلیز ترون
شارلیز ترون بهعنوان یکی از مستعدترین بازیگران هالیوود شناخته میشود. ایفای نقش او بهعنوان آیلین وورنوس به دریافت جایزهی اسکار و همچنین ماندگار شدن او در تاریخ سینما انجامید. ولی گذشتهی او کمی متفاوت با آن چیزی است که اکنون میبینیم، شاید هرگز چیزی دربارهی آن بچهی عصبانی ساکن آفریقای جنوبی نشنیده باشیم که حالا به بازیگر محبوبی تبدیل شده است.
ترون در مزرعهای همراه والدینش بزرگ شد، والدینی که در یک ازدواج بیعشق گیر افتاده بودند. پدرش همیشه مست بود و گرچه ترون میگوید پدرش هرگز به او آسیب فیزیکی نرساند، ولی چنین موضوعی دربارهی مادرش صدق نمیکند. یک شب، عمهاش با او تماس گرفت تا بگوید پدرش با حالتی عصبانی در مسیر آمدن به خانه است. به زودی سروکلهی پدرش به همراه برادرش پیدا شد و تهدید شارلیز و مادرش را شروع کردند، تهدید به اینکه با تفنگ به آنها شلیک میکنند. بحث بالا گرفت و آشوب سختی بر پا بود تا اینکه پدرش از درون درب اتاق خواب به سمت مادر شارلیز تیراندازی کرد و اینجا بود که مادر شارلیز هم با تفنگ دستیاش پدر شارلیز را کشت و به برادرش هم شلیک کرد. خوشبختانه در دادگاه، مادر شارلیز بهعلت تیراندازی برای دفاع از خود تبرئه شد و ترون هم توانست در ادامهی زندگی خود به دستاوردهای شگفتانگیزی برسد.
9. پیرس برازنان
سختی زندگی پیرس برازنان، کموبیش از همان آغاز زندگیاش شروع شد. او در منطقهای روستایی در ایرلند به دنیا آمد و بهسرعت پدرش آنها را ترک کرد؛ پدری که پیرس فقط یکبار دیگر در زندگیاش او را دید. مادرش مجبور بود او را برای زندگی به خانهی پدربزرگش بفرستد و خودش بهعنوان پرستار در بریتانیا کار کند، پیرس را سپس پیش خاله و شوهرخاله و سپس به اقامتگاهی عمومی فرستاد. مادرش دوبار در سال به او سر میزد و در نهایت پیرس نوجوان توانست در سن 11 سالگی به بریتانیا برود و البته که در بریتانیا هم زندگی مطابق میل او نبود، پیرس کوچک باید در مدرسه، قلدریهای بچههای دیگر را تحمل میکرد.
در سال 1980 پیرس برازنان با کاساندرا هریس ازدواج کرد و 3 فرزند شوهر پیشین کاساندرا را به فرزندخواندگی پذیرفت. ولی در سال 1991 کاساندرا در سن 41 سالگی و پس از 4 سال مبارزه با سرطان تخمدان، از دنیا رفت؛ این بیماری این خانواده را رها نکرد و بعدها در سال 2013 جان دختر 41 سالهی این خانواده را دوباره گرفت. همان زمان بود که برازنان از پسرش کریس دور شد، پسری که اعتیاد به مواد مخدر داشت و این اعتیاد به دعواهای خیابانی و دزدی و دوبار تصادف در حین مستی در طول دو سال انجامیده بود. شاید این تصادفهای حین مستی، همان چیزی بودند که کاسهی صبر برازنان را لبریز کردند، چون پیش از این نیز برازنان در حادثهای نزدیک بود پسر خود، شان، را در 13 سالگیاش از دست بدهد، حادثهای که تقصیر پسرعموی شان بود که در حین مستی، خودرو را از از پرتگاهی به پایین رانده بود.
با وجود این، برازنان میگوید نیازی نیست با او همدلی کنید، گرچه به نظر میرسد کودکی او غمانگیز بوده است، ولی برای او همهچیز عادی بود.
8. کلسی گرمر
مشکلات زندگی کلسی گرمر خیلی زود شروع شد، وقتی که او 2 ساله بود، والدینش از یکدیگر جدا شدند. والدین مادرش میزبان آنها در خانهی خود شدند و تا 12 سالگی کلسی، از آنها مراقبت کردند، زمانی که پدربزرگ کلسی بهخاطر سرطان از دنیا رفت. سال بعد، مجرمی به خانهی پدرش حمله کرد، او را جلوی چشمان خانوادهی جدیدش کشت و سپس خانهشان را به آتش کشید.
سپس در سال 1975، چهار مرد، خواهر 18 سالهی گرمر را ربودند، به او تجاوز کردند و سپس او را رها کردند تا بمیرد. غمانگیزست که خواهر کلسی تمام توانش را جمع کرد و خود را تا نزدیکترین خانه رساند و رد خون نشان میداد که تلاش کرده است زنگ خانه را بزند ولی کسی خانه نبود. یک هفته بعد کلسی بدن بیجان خواهرش را شناسایی کرد. دو سال بعد هر دو برادر ناتنیاش در حادثهی غواصی اسکوبا جان خود را از دست دادند.
تعجببرانگیز است که گرمر در جلسهی دادگاه آزادی مشروط آخرین عضو بهجامانده از گروهی که خواهرش را به قتل رساندند، حضور یافت. در سال 2014 او در جلسهی دادگاه بهشکل مستقیم با قاتل خواهرش صحبت کرد و گفت «من هم انتخابهای بدی در زندگی داشتهام. عذرخواهیات را میپذیرم. تو را میبخشم. با این حال نمیتوانم موافقتم را با آزادیات اعلام کنم. چنین دعای خیری از جانب من، خیانت به زندگی خواهرم است».
7. نیکی میناژ
چه عاشقش باشید و چه از او متنفر باشید، شکی نیست که نیکی میناژ توانسته مسیر شغلی بسیار موفقی را برای خود بسازد. با آلبومهای پرفروش و مجموعهای از جوایز و ارزشی بالغ بر 100 میلیون دلار، نیکی میناژ میتوانست زندگی بدتری هم داشته باشد. ولی طبق گفتههای خودش، این حقیقت که همه چیز افتضاح بود، به او انگیزه داد تا به این اندازه سخت تلاش کند.
میناژ در دوران کودکیاش باید پدر آزارگر و معتاد خود را تحمل میکرد، پدری که مادر نیکی را کتک میزد و جای مشتهایش روی دیوار باقی میماند، پدری که بارها دستگیر شد و لوازم خانه را برای تهیهی پول مواد مخدر میفروخت. پدرش یک بار هم تلاش کرد تا با آتش کشاندن خانه، مادر نیکی را بکشد. با وجود همهی اینها، والدین نیکی هنوز هم با هم زندگی میکنند و هر بار که پدرش این داستان نیکی را میشنود، چندان خوشحال نمیشود. نیکی در جواب به این واکنش پدرش میگوید «این همان چیزی است که در ازای مصرف الکل و آزار خانوادهتان، گیرتان میآید. شاید روزی دخترتان مشهور شود و داستانتان را به کل جهان بگوید. پس، پدرهایی که کارهای وحشیانهای میکنید، به این موضوع فکر کنید».
6. کوین اسپیسی
هیچ چیزی از گذشتهتان نمیتواند اجازهی آزار رساندن به کودکان را به شما اهدا کند، حتی اگر خودتان هم در کودکی آزار دیده باشید. گرچه اگر اتهامات کودکآزادی کوین اسپیسی ثابت میشد، بسیاری از ما نمیتوانستیم با او همدلی کنیم، ولی شاید این نکته گفتی باشد که خود او هم در کودکی قربانی چنین آزارهایی بوده است. قابل ذکر است که در 17 ژوئیه 2019 کوین اسپیسی از اتهامات آزار جنسی تبرئه شد.
طبق گفتهی بردار کوین اسپیسی که حالا دیگر با او ارتباطی ندارد، پدرشان آنها را تحت آزار فیزیکی و جنسی قرار میداد. اگر فکر میکنید این قضیه به اندازهی کافی بد نیست باید بگوییم که طبق گفتهی برادر کوین، مادرشان از این موضوع خبر داشت ولی تصمیم گرفته بود خودش را به ندیدن بزند. مادرشان بعدها نامهای نوشت و اعلام کرد که هم خودش و هم پدرش در کودکی تحت آزار جنسی بودهاند.
فرای همهی اینها، پدر اسپیسی یک نازیست نژادپرست بود و حتی آنقدر به این جنبش علاقه داشت که سبیلش را به شبیه به هیتلر اصلاح میکرد. جالب است که پس از متهم شدن پدرش، خود کوین صحت ادعاهای برادرش را تکذیب کرد. برادرش، رندی، تصمیم گرفته است بچهدار نشود تا مبادا این ژنهای درندهخویی به نسل بعد منتقل شوند. تصمیمی که از نظر برخی درست و از نظر برخی تعجببرانگیز است.
5. جک نیکلسون
جک نیکلسون در سال 1937 در شهر نپتون سیتی نیوجرسی متولد شد. مادرش او را در 17 سالگی به دنیا آورد و در زمان حاملگیاش شوگرل (رقاصی با لباسهای بدننما) بود. گرچه با شوهرش ازدواج کرده بود، خیلی زود متوجه شد که شوهرش ازدواج دیگری داشته است و حالا با فرزندش تنها شده بودند. همچنین شبهههایی وجود داشت که آیا پدر اصلی این کودک، شوهرش، مدیر استیج یا فردی ناشناخته است.
صرفنظر از اینها، نیکلسون کودکیاش را بسیار معمولی سپری کرد و نمیتوان گفت که کودکی غمانگیزی داشت. ولی در سال 1974، کودکی نیکلسون برای همیشه نابود شد، در این سال بود که به او گفتند خواهرش، در واقع مادر اوست. کسانی که خودشان را والدین او معرفی کرده بودند در واقع پدربزرگ و مادربزرگش بودند و خواهر دیگر جک، خالهاش بود. حالا دیگر هم مادر واقعی و هم مادرخواندهاش از دنیا رفته بودند.
داستان نیکلسون آنقدرها هم بیهمتا نیست، بسیاری از خانوادهها، بچههای دختران جوان و ازدواجنکردهشان را اینطور فریب میدهند. با این حال او در رابطه با کسانی که بهش دروغ گفته بودند هیچ چیز بدی نمیگوید «میتوانم بگویم رویداد چشمگیری بود ولی عامل ایجاد ضربهی روانی بود… وقتی که فهمیدم مادر واقعیام کیست، دیگر از نظر روانی بالغ شده بودم. حتی میتوانم بگویم که برخی چیزها برایم واضحتر شد. اگر بخواهم چیزی بگویم میگویم که به خاطر شنیدن این حقیقت سپاسگزارم».
4. ترنس هاوارد
اینکه با کسی نسبت خانوادگی داشته باشیم، به ما اجازه میدهد که بگذاریم کارهای بدی انجام دهند و باز هم سرزنشش نکنیم. بیشتر افراد دوست دارند به این فکر کنند که اطرافیانشان با وجود خطاهایی که مرتکب میشوند، انسانهای خوبی هستند. پس وقتی که کسی تصمیم میگیرد تمام ارتباطش را با عضوی از خانوادهاش قطع کند، بیشک دلیل بسیار خوبی برای این کار دارد.
ترنس هاوارد نه تنها زیر دستان پدر خود آزار فیزیکی را تجربه کرد، بلکه مادرش هم در این آزارها با پدرش همراه بود. وقتی دو ساله بود دید که پدرش مردی را با چاقو کشت و سپس به دلیل همین جرم به قتل محکوم شد. مادرش تا زمان آزاد شدن پدرش از زندان او را بزرگ کرد و سپس با آزاد شدن پدرش از زندان، والدین او از هم جدا شدند و ترنس را فرستادند تا پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند. ترنس در سن 16 سالگی استقلال قانونی خود را کسب کرد و به نیویورک رفت و با استفاده از حقوق تأمین اجتماعی، تلاش کرد که شغلی بهعنوان یک بازیگر برای خود پیدا کند. گرچه این یکی از سختترین تصمیماتی بود که در طول زندگیاش گرفت، به نظر میرسد که تصمیم بسیار درستی بود.
3. جیم کری
زندگی جیم کری کوچک، زندگی بسیار نرمالی بود، پدر او حسابدار بود بود و زندگی خوبی بهعنوان یکی از خانوادههای طبقهی متوسط درآمدی داشتند. متأسفانه پدرش شغلش را از دست داد و جیم جوان مجبور شد از مدرسه بیرون بیاید و بهعنوان سرایدار کار کند تا کمک خرجهای خانواده باشد. همهچیز خیلی بد بود و حتی در طول دورهای، خانواده مجبور شدند در یک ون زندگی کنند. حتی جیم جوان به این فکر افتاد که شاید بتواند با انجام استندآپ در کنار سرایداری، کمی پول بیشتری به دست بیاورید.
بیشک، همه چیز برای جیم کری جوان خوب پیش رفت و شغلش بهعنوان یک کمدین جوان بسیار موفقیتآمیز بود. ولی سالها بعد دوباره سختیهای زندگی به سراغش آمدند؛ وقتی که از دوستدخترش کاتریونا وایت جدا شد و او هم چند روز بعد خودکشی کرد. یکی از یادداشتهای گوشی کاتریونا، جیم را مقصر نابودی زندگیاش میداند و میگوید جیم او را با مواد مخدر آشنا کرده و چند بیماری مقاربتی را به او منتقل کرده است.
بهسرعت مشخص شد که وایت هنگامی که با کری دوست بوده است، برای دریافت گرین کارت با مرد دیگری ازدواج کرده است. سپس شوهر و مادر وایت علیه جیم کری شکایت کردند و او را متهم به این کردند که عامل خودکشی دخترشان بوده است. مشخص شد که وایت آزمایشهای بیماری مقاربتی خود را دستکاری کرده است تا طوری به نظر برسد که قبل از ملاقات جیم کری سالم بوده و بعد از ارتباط با او دچار این بیماریها شده است. پس از سالها مبارزهی حقوقی، جیم کری بالاخره از این اتهامات تبرئه شد.
2. اپرا
شاید بتوان گفت اپرا یکی از مشهورترین نمونههای یک سلبریتی است که بر گذشتهاش غلبه کرده و به موفقیت رسیده است. او که ارزشی بین 2 تا 4 میلیارد دلار دارد، یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین افراد جهان است. شاید این موضوع خودش به تنهایی کافی باشد ولی اینکه او چنین موفقیتی را پس از گذشتهای سرشار از آزارهای شدید به دست آورده است، منبع الهام بسیاری از افراد بوده است.
او بهمدت سالها بین خانهی والدینش جابهجا میشد و در 6 سالگی به یکی از فقیرترین و خطرناکترین گتوهای میلواکی نقلمکان کردند. مادرش چند شیفت کار میکرد تا حقوق ناچیزی دریافت کند و وقتی برای مراقبت و نگهداری از او نداشت. وقتی اپرا 9 ساله بود، برخی از دوستان خانوادگی معتمد مادر اپرا، با سوءاستفاده از غیبت مادرش، آزار جنسی اپرای کوچک را شروع کردند.
او در 12 سالگی چند سال را به خوبی و خوشی در خانهی پدرش گذراند و سپس دوباره او را به خانهی مادرش فرستادند و این آزارهای جنسی ادامه یافتند. همچنین اعضای خانوادهشان نیز او را تحت آزار فیزیکی قرار میدادند برای نمونه یک بار مادربرزگش او را شلاق زد چون لباس اپرا به خون آغشته بود، ولی این خون خودش نتیجهی شلاق خوردن به خاطر آببازی بود. در نهایت او برای زندگی پیش پدرش رفت و او میگوید پدرش به او کمک کرد تا به زنی تبدیل شود که امروز او را میشناسیم.
1. بریتنی اسپیرز
همه میدانند که بریتنی اسپیرز سالهای سختی را تحمل کرده است. نزدیک بود این ستاره را از دست بدهیم ولی او به ما نشان داد که در هر شرایطی میتوانیم راه برگشت و سلامتی را پیدا کنیم. او کمکی را که لازم داشت، دریافت کرد و حالا به جایگاه حقیقیاش بهعنوان ملکهی پاپ برگشته است. ولی گرچه بیشتر ما داستان سال 2007 او را به یاد میآوریم، بسیاری از ما از جریان زندگی کودکی او خبری نداریم.
خانوادهی بریتنی آنقدر فقیر بودند که پدر الکلی و آزارگر او برای تأمین غذای خانواده به شکار خرگوش یا سنجاب میرفت. لین اسپیرز، مادرش، تصمیم گرفت به جای پیدا کردن یک شغل، بهترین راه پولدار شدن این است که از صدای دخترش استفاده کند. متأسفانه این نقشه موفقیتآمیز بود و حالا بریتنی، نانآور خانوادهای 5 نفره شده بود.
او در 13 سالگی به مشروبات الکلی روی آورد و در 14 سالگی رابطهی جنسی داشت و به او اجازه میدادند پسران را به اتاق خود ببرد. همچنین مادرش قرار دوستی او با فردی 18 ساله را گذاشت تا در عوض تبلیغات رایگان دریافت کنند. بریتنی در 15 سالگی به سمت مواد مخدر رفت. سپس او در شغلش بسیار موفق شد، سپس همه چیز سقوط کرد و به حکم دادگاه، قیمی برای او مشخص شد. ولی با توجه به این حقیقت که پدرش، فردی الکلی بود که یک بار به مدت 4 ساعت گزارشگری را با چاقو تهدید میکرد، دادگاه او را قیم بهتری نسبت به لین تشخیص داد، مادری که این روزها بریتنی ارتباط بسیار کمی با او دارد.
شاید بسیاری از ما حاضر نباشیم که در ازای این حجم از شهرت، موفقیت و ثروت هم جایمان را با بریتنی عوض کنیم. گرچه داستان غمانگیزی است ولی داستانی است که پایان خوشحالکنندهای دارد. داستان ستارهای که در چشمان مرگ نگاه کرد و سپس برخواست و موفق شد، داستانی که تا دهههای آینده نیز بارها و بارها شنیده میشود.