بعضی از ما یک سری دوست داریم که وقتی قرار است دیگران با آنها ملاقات کنند باید هشداری به دیگران بدهیم. مثلاً دوستمان میخواهد یکی از دوستانش را به ما معرفی کند ولی از قبل میگوید که مراقب باش، او ممکن است گاهی اوقات بیادب و پررو به نظر برسد. دوستمان این فرد را مدت طولانی است که میشناسد و به همین دلیل به او عادت کرده است و این میشود که شما قبل از اینکه دوست دوستتان را ببینید در مورد او قضاوت میکنید و برداشت منفیای از او دارید. تمایل به قضاوت دیگران قبل از ملاقات کردنشان مسئلهی طبیعیای است. گفته میشود که برداشت اول از اشخاص در قضاوت آنها مهم است، اما گاهی وقتها پیش میآید که حتی بدون داشتن برداشت اول از دیگران آنها را قضاوت میکنیم.
قضاوت با سرعت نور صورت میگیرد
برداشتها فوری صورت میگیرند. فقط چند ثانیه طول میکشد تا نسبت به کسی برداشت یا قضاوتی کنیم. وقتی اولین برداشت را از کسی میکنیم 2 قسمت از مغز مورداستفاده قرار میگیرد: آمیگدال و PCC.
آمیگدال عملیتر است و اطلاعاتی که توسط حواستان دریافت میشود را تفسیر کرده و آنها را به سیگنالهای اجتماعی پیوند میدهد. PCC هم مربوط به احساسات و حافظه است و تجربیات زندگیتان را به احساساتتان پیوند میدهد. این 2 پاسخ به شما کمک میکنند که سریع تصمیم بگیرید که آیا شخصی که ملاقات میکنید مورد تأییدتان هست یا خیر.
این غریزهای برای بقاست که سریعاً یک فرد را ارزیابی کنیم تا ببینیم آنها برای ما تهدیدی محسوب میشوند یا خیر. چیزهایی مانند طرز لباس پوشیدنشان یا رفتار اولیهشان به شما کمک میکند که در هنگام رویارویی با یک نفر قضاوت سریعی انجام دهید؛ اما شنیدن راجع به طرز رفتارشان قبل از ملاقات با آنها باعث میشود که بازهم راجع به آنها قضاوت و برداشتی پیدا کنید. وقتی اطلاعات اینچنینی به شما عرضه میشود مغزتان سعی میکند که ارتباطی با یک خاطرهی مرتبط برقرار کند؛ اما اگر هیچ خاطرهی مرتبطی نداشته باشید مغزتان سعی میکند که این فقدان اطلاعات را جبران کند. دلیل اینکه مغزتان سعی میکند اطلاعات جدید را با تجربیات قدیمی مرتبط کند این است که شما بتوانید سریع ارزیابی کنید که آیا این شخص ارزشی دارد و آیا میارزد که دوباره آنها را ببینم یا نه. حال که شما برداشت مبهمی راجع به این شخص دارید مغزتان شروع میکند که از خودش داستان سازی کند. این به شما کمک میکند که با اطلاعات کمی که دارید، ایدهی بهتری نسبت به آن شخص و نحوهی برخوردش پیدا کنید.
این قضاوت سریع ممکن است غلط باشد
بدون هیچ دلیل مبرهنی و حتی بدون اینکه خودتان بدانید، نسبت به این شخص یک حس جانبداری و جبهه پیدا میکنید. وقتی تصور منفیای از کسی که تابهحال ندیدهاید شکل میدهید، تغییر دادن حستان میتواند دشوار باشد. حتی این حس جانبداری و جبههتان بدون اینکه دست خودتان باشد ممکن است برای طرف مقابلتان مشهود و هویدا باشد. وقتیکه بالاخره آنها را میبینید، هر کاری که میکنند و هرچه میگویند، برداشت قبلیتان را از آنها تائید میکند. هر رفتاری هم که در تضاد با ایدهتان باشد استثنا حساب میشود چراکه شما فکر میکنید از قبل میدانید آنها چطور آدمی هستند. این جبههگیری سرانجام ممکن است جلوی رابطهای که پتانسیل خوب بودن و شکلگیری را دارد بگیرد.
برعکس، اگر فردی که به شما نزدیک است از کسی پیش از اینکه او را ببینید تعریف کند، باعث میشود قبل از شناخت آنها تفکری مثبت راجع بهشان داشته باشید. تغییر این تفکر هم دشوار است، چراکه بااینکه مثبت است اما بازهم نوعی جانبداری و تعصب عقیده به شمار میآید. وقتی یک فرد سمی بهعنوان دوستی خوب به شما معرفیشده برتریای دارد و آن این است که شما از قبل او را پذیرفتهاید. این به آنها علیرغم رفتارهای سمیای که از خودشان نشان دادهاند شانس بیشتری برای اثبات خودشان بهعنوان یک فرد خوب میدهد و همین ممکن است باعث شود که شما با کسی که اصلاً در زندگیتان به او احتیاجی ندارید رابطهای را بنا کنید.
دیگران هم شما را همینطوری قضاوت میکنند
بسیاری از افراد قبل از اینکه با شما ملاقات کنند شما را قضاوت کردهاند. اگر هم سن و سالانتان راجع به شما چیزهای خوبی به آنها گفته باشند آشناییتان با آنها راحتتر خواهد شد چراکه آنها از پیش برداشت خوبی از شما دارند. برعکس این قضیه هم امکان دارد؛ یعنی اگر از شما پیش آنها بدگویی شده باشد باعث میشود ناخواسته بینتان شکاف ایجاد شود. برای اینکه با کسی رابطهی سمی شکل نداده و از کسی برداشت منفیای قبل از دیدنشان نداشته باشید، طرز فکرتان را تصحیح کنید.
به خاطر خودتان فکر کنید
با اینکه طبیعی است که بر اساس تفکر دیگران تفکری شکل دهید، اما این کار را نکنید. مغزهای ما جوری سیمکشی شدهاند که اینگونه ارزیابیها را انجام دهند؛ اما شما میتوانید انتخاب کنید که از خودشان سؤال کنید. یکطرفه به قاضی نروید و به این فرد جدید شانسی برای اثبات خودش بدهید.
ذهنی باز داشته باشد
شما نمیدانید که چه متغیرهای دیگری ممکن است بر تفکر آنها تأثیر گذاشته باشد. سعی کنید که شخصاً رفتار و منش شخص موردنظر را مشاهده کنید و درواقع نه فقط رفتارشان با شما بلکه رفتارشان با دیگران را هم مدنظر قرار دهید. وقتی نگذارید طرز تفکر دیگران بر شما تأثیر بگذارد، احتمال ایجاد رابطهای قوی با کسی که ممکن بود شانسی به او ندهید را بالا میبرید. شما میتوانید طرز تفکر و برداشت خودتان را شکل داده و تعیین کنید که آیا آن شخص واقعاً ارزشش را دارد یا نه.
حواستان به حرفهایی که میزنید باشد
راجع به دیگران بدگویی نکنید؛ نهتنها این رفتار ناشایست است، بلکه باعث میشوید دیگران برداشت بدی نسبت به کسی که ممکن است از او خوششان بیاید داشته باشند. مثلاً خیلی طبیعی است که کسانی که عاشق هم هستند وقتی یک جاهایی رابطه خوب پیش نمیرود شکایت کنند اما این به این معنی نیست که آنها واقعاً نمیخواهند با یکدیگر بمانند بلکه آنها در این لحظه لازم دارند که خودشان را خالی کنند؛ اما وقتی فقط حرف از شکایت آنها بزنید دیگران فکر میکنند که او آدم خوبی نیست و نباید بهش نزدیک شوند.
حواستان باشد که جملاتتان چگونه میتواند یک تفکر توهمی در دیگران ایجاد کنند. شما میتوانید از این ترفند استفاده کرده و وقتی میخواهید کسانی که برایتان مهم هستند را به دیگران معرفی کنید، قبلش کمی تعریف مثبت از آنها بکنید و وقتی از کسی پیش دیگران تعریف مثبت میکنید، درواقع فرصت ایجاد یک ارتباط مثبت را بین آن 2 طرف بالا میبرید.