چرا مایکروسافت لینکدین را خرید؟

شش ماه پس از اینکه مایکروسافت اعلام کرد که برنامه‌هایی دارد تا بیش از 26 میلیارد دلار برای لینکدین خرج کند، حالا اطلاعات بیشتری داریم که این شبکه‌ی اجتماعی شغل‌محور چرا چنین ارزش بالایی دارد. امروز مایکروسافت اعلام کرد که موسس لینکدین، «رید هافمن» به مایکروسافت پیوسته است.

غیر ممکن است که اهمیت این حرکت برای مایکروسافت را دست بالا بگیریم. مدیر عامل اجرایی «ساتیا نادلا» سه سال است که در حال کار کردن روی تغییر مسیری است که افراد کمی فکر می‌کردند ممکن باشد. وقتی که در فوریه‌ي 2014 نادلا به عنوان مدیر عامل اجرایی مایکروسفات انتخاب شد، این شرکت جایگاه بدی در بازار داشت. شش ماه قبل از آن، مایکروسافت برای اولین بار ضرر فصل پیش خود را منتشر کرده بود. «استیو بالمر» اعلام کرد که کناره‌گیری مي‌کند اما قبل از کناره‌گیری توانست مایکروسافت را راضی کند تا شرکت نوکیا را بخرد. اشتباهی پرخرج که باعث شد مایکروسافت 7.9 میلیارد دلار برای این کمپانی فنلاندی سازنده‌ی گوشی‌های هوشمند خرج کند. کمپانی‌ای که تا زمستان 2015 تقریباً تمام ارزش خود را از دست داد.

مشکل اصلی مایکروسافت این بود: گرچه این کمپانی هنوز هم سوددهی داشت اما هسته‌ی اصلی کسب و کار مایکروسافت در حال سقوط بود، فرآیندی که بیش از یک دهه‌ پیش شروع شده بود، زمانی که تقریباً هر سازمانی سرورها و کامپیوترهای شخصی مجهز به ویندوز داشت. به این صورت بود که مایکروسافت خود را در میان مشکلی عظیم در زمینه‌ی نوآوری می‌دید. این کمپانی انگیزه‌ي کمی داشت که روی کسب و کارهای آینده‌اش سرمایه‌گذاری کند و به این ترتیب از هر چیزی که ممکن بود کسب و کار فعلی این کمپانی را دچار مشکل کند دوری می‌کرد.

مایکروسافتهمچنین مایکروسافت گرفتار شهرت بدی شده بود، مخصوصاً در سیلیکون‌ولی که رفاقت و همکاری یکی از پایه‌های انقلاب تکنولوژی در آن بود. در سیلیکون‌ولی هر کمپانی مهمی در این تجارت علاوه بر دشمنی‌های مورد نیاز، با رقیبان خود دوستی‌ّهایی نیز داشت. اما مایکروسافت کمپاني‌ای نبود که با دیگران همکاری کند. مایکروسافت به جامعه‌ی نرم‌افزارهای متن‌باز با تمسخر نگاه مي‌کرد و به استارتاپ‌های تکنولوژی نیز دیدی از بالا به پایین داشت. در گفت‌وگویی عمومی در سال 2014 با «مارک اندرسون»، آقای «پیتر تیل» که از سرمایه‌گذاران این حوزه است از مایکروسافت به عنوان شرط‌بندی «علیه نوآوری در زمینه‌ی تکنولوژی» یاد کرد.

پیش‌تر «نادلا» در نقل قولی از فدریش نیچه به حاضران گفته بود که مایکروسافت باید «در مواجهه با واقعیت شهامت داشته باشد». سه سال بعد، این شهامت در حال نتیجه دادن است. در چهار فصل پیشین مایکروسافت توانسته است کمپانی سودآوری باشد و در ماه ژانویه از حد انتظار تحلیل‌گران نیز فراتر رفت و با محصولات ابری خود از جمله آزور توانست سوددهی خود را دو برابر کند.

موتور جستجوی این کمپانی، بینگ، نیز توانسته است یک پنجم بازار جست‌وجوی اینترنتی را از آن خود کند (و اگر بخواهید AOL، یاهو که از بینگ استفاده می‌کنند را نیز اضافه کنید این آمار بالاتر می‌رود). با انتشار Microsoft Team نیز این کمپانی رقیب خود Slack را هدف قرار داد. حال به نظر می‌رسد که مایکروسافت در مسیر خود قرار گرفته است تا تبدیل به کمپانی‌ای شود که محصولات و خدمات ابری خود را به مشتریان ارائه می‌دهد.

در همین حال نیز 33 میلیارد دلار به بخش تحقیق و توسعه‌ی مایکروسافت اختصاص داده شده است تا بتواند روی پروژه‌های بلندپروازانه‌ی خود از جمله هدست واقعیت ترکیبی، هولولنز کار کند تا بتواند نام خود را به عنوان کمپانی‌ای نوآور در زمینه‌ی تکنولوژی در ذهن‌ها جا دهد.

شکی نیست که نادلا توانسته است ارتباطات این کمپانی با توسعه‌دهندگان، شرکا و سرمایه‌گذاران خارج از ردموند و به خصوص افراد فعال در سیلیکون‌ولی را افزایش دهد. مایکروسافت با توسعه‌دهندگان جامعه‌ی متن‌باز وارد صلح شد و حتی یکی از مهندسان ارشد این کمپانی گفت که بعید نیست روزی مایکروسافت کدی که ویندوز بر اساس آن کار می‌کند را متن‌باز کند و در اختیار عموم قرار دهد.

«نادلا» همچنین چند سال گذشته را صرف این کرد که با موسسان استارتاپ‌هایی که مایکروسافت پیش از این آن‌ها را نادیده می‌گرفت آشنا شود. در اکتبر 2014 وقتی که برای شنیدن سخنان او به کنفرانس توسعه‌دهندگان لندن رفتم توانستم شیوه‌ی جدید او را از نزدیک شاهد باشم. از آن زمان تا به حال او توانسته همان راه را ادامه دهد و تلاش خود را بیشتر کند. نادلا و تیمش گرچه توانسته‌اند در سال‌های گذشته بهتر مورد قبول واقع شوند اما تیم نادلا که شامل مدیران اجرایی رده بالا و اعضای هیئت مدیره است از افراد فعال در سیلیکون‌ولی نیستند.

لینکدینحال «رید هافمن» را وارد قضیه کنید. هافمن اعتبار خود را از دو دهه کار بر روی استارتاپ‌ّها به دست آورده است. او اولین شبکه‌ی اجتماعی را پایه‌گذاری کرد، socialnet.com، و این کار را در سال 1997، زمانی که زاکربرگ هنوز یک دبیرستانی بود انجام داد. او سرمایه‌گذار فیسبوک را زودتر از زاکربرگ و زمانی که او هنوز از هاروارد اخراج نشده بود ملاقات کرده بود. توانست برای استارتاپ خود سرمایه‌ای 500 هزار دلاری دست و پا کند (که 40 هزار دلار آن مال خودش بود). یکی از اعضای هیئت مدیره و موسسان پی‌پال بود و درست زمانی که خیلی از مدیران اجرایی فکر می‌کردند که قرار دادن رزومه‌ی خود در معرض دید دیگران یک خود کشی شغلی است، به تاسیس لینکدین کمک کرد. لینکدین در حال حاضر ادعا می‌کند که بیش از 400 میلیون کاربر دارد. در سال 2010 هافمن به Greylock پیوست و سرمایه‌گذاری اولیه روی Groupon, Dropbox, Pandora, Tumblr, Shopkick و Airbnb را انجام داد. لیست شرکت‌هایی که هافمن جز اعضای هیئت مدیره‌ی آن‌ها بوده است طولانی است.

افراد کمی در سیلیکون‌ولی هستند که به اندازه‌ای که هافمن به قلب این تجارت نزدیک است به آن نزدیک باشند. در واقع شاید بتوان گفت که هافمن قلب سیلیکون‌ولی است، ماهیچه‌ای است که مسئول گردش درست و حفظ سلامت سیلیکون‌ولی است. با یک تماس تلفنی یا ایمیل، هافمن می‌تواند با هر کسی در سیلیکون‌ولی در تماس باشد. در مواقع نیاز می‌داند که با چه کسی تماس بگیرد. در چنین فضای رقابتی او توانسته است با کمک کردن و کمک گرفتن برای خود اعتبار کسب کند. انسانی به شدت دلپذیر است.

چند سال پیش برای یکی از مقاله‌هایم با چند نفر از کارآفرینان در تماس بودم تا از آن‌ها در مورد هافمن سوال کنم. کارآفرین سریالی «برت تیلور» به من گفت

«هافمن زمان زیادی را صرف مهربان بودن می‌کند و چنین کاری مرا نیز به فکر انداخت که شاید من نیز باید همینطور باشم.»

در همان زمان‌ها از «پیتر تیل» پرسیدم که چه چیزی هافمن را به پیش می‌برد. «یک بار چند سال پیش سوالی در مورد معنای زندگی مطرح شد، هافمن گفت که به نظرش معنای زندگی شاید به رابطه‌هایی که در طول این مسیر می‌سازید ربط داشته باشد.»

هافمن و نادلا کمی بعد از اینکه نادلا به عنوان مدیر عامل اجرایی مایکروسافت انتخاب شد با یکدیگر ملاقاتی داشتند. هافمن در مصاحبه‌ای به من گفت «او با من به عنوان یک متخصص کسب و کار در سیلیکون ولی تماس گرفته بود و من نیز به دلیل اینکه او مدیریت اجرایی یکی از بزرگ‌ترین کمپانی‌های تکنولوژی را بر عهده داشت مایل بودم با او در تماس باشم.» صحبت‌ّهای آن‌ها بیشتر و بیشتر به سمت مسائل مربوط به مشکلات مدیریت رفت. هافمن تحت تاثیر فرهنگ کاری قرار گرفته بود که نادلا در حال ساختن آن در مایکروسافت بود.

به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره، هافمن را می‌توان نماینده‌ی مایکروسافت در سیلیکون ولی در نظر داشت. به عنوان عضوی از هیئت مدیره‌ای که شاید تاثیر زیادی در گفت‌وگوهای اصلی این شرکت نداشته باشد، هافمن کسی است که می‌تواند تاثیرات مثبتی روی مایکروسافت بگذارد و چنین تاثیراتی می‌توانند در این زمان که مایکروسافت نیاز به شرکا و افراد توامند بیشتری دارد بسیار مفید باشند.

اهمیت اعتبار یک شخص برای گفت‌وگو نمی‌تواند کم اهمیت در نظر گرفته شود. همانطور که در سقوط اخیر اوبر می‌بینیم، فرار کردن از شهرتی که یک شخص یا کمپانی کسب کرده است کار به شدت سختی است. حتی اگر یک کسب و کار پایه‌ریزی‌های درستی داشته باشد، این که مردم چه دیدی نسبت به آن دارند می‌تواند تاثیر زیادی روی موفقیت یا شکست آن داشته باشد. و وقتی که قرار باشد هافمن یکی از کارآفرینان یا مهندسان را از جانب مایکروسافت به سمت این کمپانی بکشد مطمئن باشید که تماس هافمن با شخص مورد نظر تاثیر مثبت زیادی روی دید او خواهد داشت.

منبع backchannel
مطالب پیشنهادی

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد