این روزها، درگیر شدن با بازیهای ویدیویی، شرایطی کاملاً متفاوت با هر رسانه دیگری داشته و در اغلب موارد به صبر و حوصله زیادی نیاز دارد. درست است که یک سریال تلویزیونی هم ممکن است بسیار طولانی بودهد و برای چند فصل شما را سرگرم کند، اما معمولاً تمام قسمتهای آن یکجا منتشر نمیشود. اما در دنیای گیم، شما با عناوینی روبرو هستید که برای به پایان رساندنشان به 30، 60 یا حتی بیش از 100 ساعت زمان نیاز دارید! این سرمایهگذاری زمانی سنگین، باعث میشود بسیاری از بازیکنان نتوانند با برخی از بهترین بازی های سخت اما جذاب ارتباط برقرار کنند و آنها را در همان ساعات ابتدایی رها میکنند.
این مسئله باعث میشود بسیاری از بازیکنان، برخی از بهترین بازیهای تاریخ را نیمهکاره رها کنند. احتمالاً برای شما هم اتفاق افتاده که چندین بار تلاش کنید تا از سد موانع اولیه عبور کرده و بتوانید بازی مورد علاقهتان را به پایان برسانید اما در نهایت ناکام بمانید. این تجربه برای بسیاری از افراد صادق است و دلایل بیشماری دارد؛ از شروعهای کند و خسته کننده بازیها گرفته تا داستانهایی که در ساعات ابتدایی هیچ اتفاق هیجانانگیزی را رقم نمیزنند و سیستمهای گیمپلی بیش از حد پیچیدهای که اغلب بازیکنان هیچ علاقهای به یادگیری آنها ندارند.
دلیلش هرچه که باشد، ما در این مطلب از دیجی رو قصد داریم درباره همین بازیها صحبت کنیم. در این مقاله، به معرفی 10 مورد از بهترین بازی های سخت اما جذاب میپردازیم؛ عناوینی که ورود به دنیایشان دشوار است، اما تلاشی که برایشان میکنید، ارزشش را دارد و با پاداشی فراموش نشدنی همراه خواهد بود. این بازیها مانند یک گنج پنهان هستند که برای رسیدن به آن، باید از یک مسیر سخت و طاقتفرسا عبور کنید.
10. Warhammer 40,000: Rogue Trader
یک غسل تعمید آتشین در دنیایی بیرحم
بازی Warhammer 40,000: Rogue Trader یک تجربه فوقالعاده در سبک نقشآفرینی (RPG) است، اما انتظارات بسیار سنگینی از شما دارد! برای کسی که تازه با دنیای عظیم و پیچیده Warhammer آشنا میشود، این بازی کاملاً بیرحم به نظر میرسد و هیچ اهمیتی به آسان گرفتن کار نمیدهد. به محض شروع بازی، شما با سیلی از اصطلاحات مانند God Emperor، the Warp، Psykers و خود Rogue Trader که در عنوان بازی هم به آن اشاره شده، مواجه میشوید. این حجم از اطلاعات ناآشنا کافی است تا سرتان گیج برود و احساس کنید در یک کلاس درس پیشرفته فیزیک کوانتوم نشستهاید!
خوشبختانه، بازی یک ابزار کوچک و کاربردی در هنگام دیالوگها ارائه میدهد که هر اصطلاح عجیب و غریب را برایتان تعریف میکند، اما با این حال، اتمسفر کلی به شدت استرسزا است. از آنجایی که بازی از میانه یک داستان شروع میشود، شما در نقش کسی نیستید که تازه در حال یادگیری اصول این دنیاست. برعکس، تقریباً بلافاصله در یک موقعیت دشوار قرار میگیرید و این حس را به شما میدهد که ناگهان مسئولیت تمام کائنات بر دوش شما افتاده است! علاوه بر این، حجم دیالوگها در این بازی بیپایان است؛ البته باید اعتراف کرد که دیالوگها به طرز خارقالعادهای خوب نوشته شدهاند و همین موضوع تحمل آنها را در طول زمان آسانتر میکند.
بسیاری از بازیکنان، در همان ساعات اولیه بارها این بازی را رها کردهاند. اما نقطهای وجود دارد که همه چیز تغییر میکند: زمانی که تیم شما کامل میشود و رویداد بزرگ ابتدای بازی رخ میدهد. از آن لحظه به بعد، کشش داستانی و عمق گیمپلی شما را کاملاً در خود غرق میکند. Rogue Trader یک نمونه کلاسیک از بازی های سخت اما جذاب است که اگر به آن فرصت دهید، به یکی از بهترین و منحصربهفردترین نقشآفرینیهایی تبدیل میشود که در سالهای اخیر تجربه کردهاید.
9. The Witcher 3: Wild Hunt
وحشت از یک دنیای بیکران
بازی The Witcher 3 یکی از آن نقاط عطف بزرگ در تاریخ گیمینگ است. اما وقتی برای اولین بار وارد دنیای آن میشوید، عظمت جهان بازی تقریباً سرگیجهآور است. رویکرد «هر جا میخواهی برو و هر کاری میخواهی بکن» قبلاً هم در بازیها وجود داشت، اما در اینجا، این حس واقعیتر و ملموستر است. و این تازه در مورد منطقه آغازین بازی، یعنی White Orchard، صدق میکند.
پس از به پایان رساندن چیزی که در واقع حکم پیشدرآمد بازی را دارد، شما به یکی از وسیعترین دنیاهای خلق شده در تاریخ بازیهای ویدیویی پرتاب میشوید. نه تنها این، بلکه ناگهان با دهها روستا و شهرک مواجه میشوید که هر کدام مشکلات و داستانهای خاص خود را دارند. هضم این حجم از محتوا بسیار چالش برانگیز است و وقتی بخش Velen بازی شروع میشود، یک حس سردرگمی و عدم جهتدهی مشخص، بسیاری از بازیکنان را آزار میدهد.
در سال 2015، بسیاری از گیمرها با وجود اینکه بازی بزرگ دیگری برای سرگرم شدن نداشتند، مجبور شدند The Witcher 3 را کنار بگذارند. چرا که پس از حدود 8 ساعت بازی، کشش لازم ایجاد نشده بود. اما چند ماه بعد، زمانی که ستایشهای بیپایان منتقدان و بازیکنان از هر سو به سمت آن سرازیر شد، بسیاری دوباره به آن بازگشتند و این بار بود قلاب بازی گیر کرد! داستان، افسانهها و به طرز شگفتانگیزی، سیستم مبارزات، ناگهان جذاب و اعتیادآور شدند.
ویچر 3 یکی از آن بازی های سخت اما جذاب است که نمیتوان آن را در بازههای زمانی کوتاه بازی کرد. باید کاملاً در آن شیرجه بزنید، سرتان را زیر آب ببرید و هیچ گزینهای برای بیرون آمدن نداشته باشید. وقتی این کار را بکنید، پاداش شما تجربهای خواهد بود که تا سالها در ذهنتان باقی میماند.
8. Divinity: Original Sin 2
احیای یک ژانر فراموش شده
تا قبل از سال 2017، بسیاری از بازیکنان امروزی علاقهای به سبک RPG نداشتند. سپس بازیای به نام Divinity: Original Sin 2 از راه رسید و توجه همه را به خود جلب کرد. بخش ابتدایی بازی روی کشتی، عالی و جذاب بود، اما به محض رسیدن به جزیره Fort Joy، بسیاری علاقه خود را از دست دادند! شما با غل و زنجیر در حال پرسه زدن هستید، تقریباً هر موجودی شما را با یک یا دو ضربه از پا درمیآورد و تقریباً هیچ راهنمایی مشخصی در مورد اینکه کجا باید بروید یا چه کاری انجام دهید، وجود ندارد.
و دقیقاً در همین نقطه بود که جرقهای در ذهن بازیکنان زده شد. آن عدم جهتدهی به این معنا بود که «هر کاری ممکن است»! چگونه باید از شر آن غل و زنجیر خلاص شوید؟ خب، این تصمیم شماست. پس از چند هفته، بسیاری با این درک جدید به بازی بازگشتند. این بار، آنها از تاجر دزدی کردند، قلدر بزرگ منطقه را کشتند، آیتمها و سلاحهای ارزشمندش را غارت کردند، چند نفر را به گروه خود اضافه کردند و یک شورش خصمانه را در جزیره رهبری کردند!
آیا این تنها راه انجام کار بود؟ به هیچ وجه! این واقعیت که بازی به شما اجازه میدهد مسیر خودتان را بسازید، یک لحظه تعیین کننده و انقلابی بود. از آن به بعد، دنیای بازی به صدف شما تبدیل میشد و شما مروارید درون آن بودید. این بازی یکی از آن بازی های سخت اما جذاب است که اگر از سد اولیه آن بگذرید، به شما نشان میدهد چرا صرف نظر از ژانری که دارد، به عنوان یکی از بزرگترین بازیهای تمام دوران شناخته میشود.
7. Final Fantasy XV
بگذارید فانتزی جان بگیرد
برای طرفداران قدیمی سری Final Fantasy، انتظار برای نسخه پانزدهم بسیار طولانی و طاقتفرسا بود. اما با شروع بازی، بسیاری از آنها کاملاً گیج شدند. یک سفر جادهای با دوستان برای… ازدواج؟! این آن چیزی نبود که از یک فاینال فانتزی انتظار میرفت. در ساعات اولیه، شما در حال انجام قراردادهای شکار تصادفی، گوش دادن به موسیقی عجیب و غریب به سبک کانتری و مبارزه با دشمنان نه چندان جالب هستید. این شروع ضعیف باعث شد بسیاری، از جمله طرفداران دوآتشه، بازی را رها کنند و تا زمان انتشار نسخه Royal Edition به آن بازنگردند.
با انتشار نسخه کاملتر، بسیاری تصمیم گرفتند شانس دوبارهای به بازی بدهند. پس از اینکه آن رخوت و کسالت اولیه از بین رفت، ناگهان همه چیز تغییر کرد. امپراتوری شرور حمله کرد، موجودات احضارشدنی باشکوه از راه رسیدند، چوکوبوها وارد صحنه شدند و موسیقی باورنکردنی بازی نواخته شد. بالاخره حس فاینال فانتزی به بازی بازگشت. اما چرا اینقدر طول کشید؟
از این نقطه به بعد، شما به سلاحهای بسیار جالبتر، جادوهای بهتر و حملات ویژه جذابتری دسترسی پیدا میکنید و همه چیز، حتی اگر هنوز در برخی نقاط عجولانه به نظر برسد، به خوبی در کنار هم قرار میگیرد. فاینال فانتزی 15 یک نمونه عالی از بازی های سخت اما جذاب است که با وجود شروعی گیج کننده، در نهایت به یکی از منحصربهفردترین و جالبترین عناوین این سری افسانهای تبدیل میشود.
6. Xenoblade Chronicles 2
عبور از سد آموزشهای بیپایان
برای طرفداران نسخه اول Xenoblade Chronicles، معرفی ناگهانی نسخه دوم در سال 2017 یک خبر فوقالعاده بود. اما یک مانع ورود جدی در این بازی وجود دارد: ساعات اولیه آن طبق هر استانداردی که حساب کنید، بسیار بد است. بازی اینقدر پنجره آموزشی پیش روی شما ظاهر میکند که در نهایت از بازی کردن ناامید میشوید. در واقع، انگار بازی نمیخواهد به شما اجازه دهد که بازی کنید!
Xenoblade Chronicles 2 در این زمینه در طول بازی هم چندان کوتاه نمیآید، اما وقتی چند سال بعد به آن بازمیگردید، بالاخره دلیل این همه هایپ را درک میکنید. پس از حدود 8 ساعت اولیه، سیستم مبارزات بازی واقعاً باز میشود. شخصیسازی گسترده تیم، سیستم اعتیادآور Blade Gatcha (نوعی سیستم لوتباکس برای به دست آوردن شخصیتهای جدید) و از همه مهمتر، داستان، خود را نشان میدهند.
داستان این بازی به قدری خوب است که پس از تجربه ساعات اولیه که در مقایسه با آن به طرز وحشتناکی کسل کننده به نظر میرسند، باور کردنش سخت است. شما باید زبالههای اولیه را کنار بزنید تا به طلا برسید، اما این تلاش قطعاً ارزشش را دارد. این بازی یک مثال بارز از عنوانی است که توسعهدهندگان آنقدر به هسته اصلی گیمپلی و داستان خود اطمینان داشتهاند که اهمیتی به یک شروع نرم و روان ندادهاند و آن را در دسته بازی های سخت اما جذاب قرار دادهاند.
5. Horizon Zero Dawn
کشف رازهای یک گذشته فراموش شده
بازی Horizon Zero Dawn از همان لحظه اول با گرافیک خیره کننده خود شما را مجذوب میکند، اما ساعات اولیه آن به شدت سخت و کند است. از کاوش در نقش کودکی آلوی، تا صحنه آزمون بزرگ و در نهایت قرار گرفتن در مسیر اصلی، هیچکدام از این بخشها نقطه برجستهای محسوب نمیشوند. این شروع آهسته باعث شد بسیاری آن را به عنوان یک بازی جهان-باز دیگر به سبک یوبیسافت با گرافیک زیبا قلمداد کرده و کنار بگذارند.
اما پس از بازگشت دوباره به بازی، لحظه موعود فرا میرسد: اولین نبرد شما با یک دایناسور رباتیک غولپیکر. این همان لحظهای است که با خود میگویید: «آهان! این همان چیزی است که منتظرش بودم!». این همان چیزی بود که بازی با آن تبلیغ شده بود؛ نه درگیریهای کوچک با مارمولکهای رباتیک ریز، بلکه نبردهای دیوانهوار و نفسگیر با رباتهای دایناسوری که با انواع فناوریهای عجیب و غریب به شما حمله میکنند.
بازی از آن نقطه به بعد اوج میگیرد. باسفایتها بزرگتر و حماسیتر میشوند و داستان با کاوش در اعماق پناهگاههای زیرزمینی که پیشینه شگفتانگیز دنیای بازی را فاش میکنند، جذابتر و جذابتر میشود. Horizon Zero Dawn مدت زمان زیادی طول میکشد تا موتور خود را روشن کند، اما وقتی این کار را میکند، به یکی از بهترین روایتهای داستانی در میان بازیهای ویدیویی تبدیل میشود و نشان میدهد چرا در لیست بهترین بازی های سخت اما جذاب قرار دارد.
4. Bloodborne
باز هم یک بازی سولز دیگر؟
قبل از هر قضاوتی، باید گفت که Bloodborne در دقایق ابتدایی خود به هیچ وجه جذاب نیست. شما با چنان حجمی از ناشناختهها روبرو میشوید و به شیوهای شما را تحت فشار قرار میدهد که حتی بازیهای قبلی سری سولز نیز این کار را نمیکردند. شما برای مدتی طولانی پس از شروع بازی، فقط به یک سلاح دسترسی دارید، هیچ راهنمایی برای اینکه کجا باید بروید وجود ندارد، ماموریتهای جانبی به قدری مبهم هستند که در مقایسه با آن، Dark Souls بسیار سرراست و راحت به نظر میرسد!
بسیاری در همان اوایل کار تسلیم شدند و حتی قبل از رسیدن به اولین باس بازی (Cleric Beast)، آن را کنار گذاشتند. شروع بازی خسته کننده، تکراری و به طرز توهینآمیزی دشوار به نظر میرسید. اما چند ماه پس از انتشار، زمانی که نقدهای مثبت و تعریف و تمجیدها فضای رسانهها را پر کرد، بسیاری تصمیم گرفتند فرصت دوبارهای به این بازی بدهند.
پس از غلبه بر منطقه ابتدایی بازی موسوم به Yharnam، بازی واقعاً شروع میشود. از نظر سلاحها، دشمنان و تنوع محیطی، دنیای بازی گسترش مییابد و اینجاست که عاشق بازی میشوید. تمام آن داستانهای عمیق و غنی، غرابت دنیای بازی و حس کلی اینکه «یک جای کار به شدت میلنگد»، در ساعات اولیه به خوبی منتقل نمیشود. اما اگر به آن زمان بدهید، بلادبورن به خوبی خود را به شما نشان میدهد. و وقتی در دامش بیفتید، به راحتی نمیتوانید از دستش فرار کنید. این بازی تعریف کاملی از یک تجربه سخت اما بینهایت پاداش دهنده است که جایگاه ویژهای در میان بازی های این لیست دارد.
3. Darkest Dungeon
این بازی از شما متنفر است، اما شما باید عاشقش شوید
Darkest Dungeon بازیای است که تقریباً از شما التماس میکند که بازی کردن را متوقف کنید! و بسیاری از بازیکنان در همان اوایل تجربه، به این التماس پاسخ مثبت دادند. چون وقتی ساعتها وقت صرف ساختن تیم خود برای مقابله با سیاهچالها میکنید، ناگهان نیمی از آنها در یک چشم بر هم زدن از دست میروند و بقیهم هم تصمیم میگیرند که دیگر به دستور حمله شما گوش ندهند! اینجاست که به طور طبیعی تصمیم میگیرد به سراغ یک بازی دیگر بروید.
اما با بازگشت دوباره به بازی، حتی با تکرار مداوم این فجایع، یک انگیزه عجیب برای ادامه دادن در شما شکل میگیرد. دنیا به قدری وهمآور و دشمنان با وجود ماهیت دو بعدیشان به قدری هولناک هستند که حس میکنید مجبورید تیم خود را به جلو برانید. شما شخصاً درگیر قهرمانان خود میشوید و اطمینان حاصل میکنید که آنها برای سیاهچالهای طاقتفرسای پیش رو به خوبی مجهز شدهاند.
فکر کردن به آن حتی الان هم استرسآور است، اما کمتر پیروزی در دنیای گیمینگ به اندازه شکست دادن یک باس در Darkest Dungeon شیرین است. این یک حس سرخوشی خالص است. تیم شما زنده میماند، تجهیزات بهتری به دست میآورید و مهمتر از همه، آن موجود نفرین شده مرده و رفته است. توصیف این حس دشوار است، اما شما این پاداش را به طور مداوم در طول بازی دریافت میکنید و خوشحال خواهید بود که توانستهاید از پس این بازی برآیید. تمام کردن Darkest Dungeon یک مدال افتخار گیمینگ است و آن را به یکی از خاصترین بازی های سخت اما جذاب تبدیل میکند.
2. Kingdom Come: Deliverance
به بوهمیای باستان خوش آمدید؛ شما یک بیمصرف هستید!
Kingdom Come: Deliverance یکی از سختترین شروعها را در بین تمام بازیهای ویدیویی دارد. آغاز بازی به طرز وحشتناکی کند است و حتی زمانی که پس از حمله به روستای شما اوضاع کمی سرعت میگیرد، شما یکی از بیفایدهترین شخصیتهای اصلی تمام دوران خواهید بود!
این یک اغراق نیست. در اوایل بازی، شما به سختی میتوانید با یک دشمن تک به تک مقابله کنید. بیرحمانه است. اگر دو راهزن به شما حمله کنند، باید فرار کنید. شما هیچ شانسی ندارید، چون شخصیت اصلی بازی با نام هنری (Henry) هیچ شانسی ندارد. این همان نقطهای بود که بسیاری بازی را کنار گذاشتند، چون به راحتی کشته میشدند. اما با بازگشت دوباره، بازیکنان یاد گرفتند که برای برنده شدن، باید «یاد بگیرید» که برنده شوند.
به معنای واقعی کلمه، شما باید در شمشیربازی تمرین کنید تا در یک مبارزه زنده بمانید. وقتی این کار را انجام میدهید، بازی قابل دسترستر میشود. و سپس داستان فوقالعاده بازی کنترل را به دست میگیرد و شما در مبارزات بهتر و بهتر میشوید تا جایی که لژیونهایی از سربازان را به راحتی از پا درمیآورید. این یکی از منحصربهفردترین فانتزیهای قدرت است که در یک بازی دیده شده و نشان میدهد که صبر کردن برای این عنوان، چقدر ارزشمند است. این بازی یکی از بهترین داستانها را در میان تمام بازیهای RPG دارد و از مبارزات، نویسندگی و گرافیک عالی برای پشتیبانی از آن بهره میبرد و یک نمونه درخشان از بازی های سخت اما جذاب است.
1. Persona 5
یک بازی برای انجام کارهای روزمره!
Persona 5 یک تجربه عظیم است، اما از چند ساعت اول بازی این را متوجه نخواهید شد. باید اعتراف کرد که با وجود اینکه این بازی یکی از بهترینهای تمام دوران است، بسیاری از بازیکنان تقریباً 2 ساعت پس از شروع، بازی را متوقف کردند. دلیل؟ به زبان ساده، خستگی. آنها اهمیتی به اینکه یک دانشآموز دبیرستانی ژاپنی باشند نمیدادند و واقعاً علاقهای به انجام کارهای روزمره واقعی در یک بازی ویدیویی نداشتند. برایشان عجیب بود که چرا کسی باید این بازی را دوست داشته باشد، چه رسد به اینکه عاشقش شود.
خوشبختانه، سالها بعد با انتشار نسخه Persona 5: Royal، بسیاری دوباره به آن بازگشتند و این بار مجذوب بازی شدند. باسهای شگفتانگیز، سیستمهای فوقالعاده عمیق پرسونا، رشد شخصیتی عالی کاراکترها، داستانسرایی قانع کننده و مبارزات باورنکردنی؛ همه چیز ناگهان تغییر کرد.
البته، شما باید دیوار بتنی حدود 10 ساعت اولیه بازی را خراب کنید تا به هر یک از اینها برسید، اما اگر اراده خود را فولادین کنید، یکی از عمیقترین JRPGهای ساخته شده را تجربه خواهید کرد. فقط انتظار نداشته باشید که برای بازی دیگری وقت داشته باشید، زیرا پرسونا 5 هیچ ابایی از خراب کردن زندگی اجتماعی شما ندارد! این بازی، پادشاه بلامنازع بازی های سخت اما جذاب است.