حدودا یک هفته پیش Nikkei Asian Review مدعی شد که کمپانی اپل و کمپانی های فاکسکان و پگاترون که تولید کنندگان محصولات این شرکت هستند، به دنبال راهی برای انتقال بخشی از خط تولید خود به ایالات متحده هستند.
البته این فقط گمانی بی پایه و اساس است و کمپانی های نامبرده هیچکدام اظهار نظری در این باره نداشته اند و به نظر می رسد از این به بعد با توجه به انتخاب آقای ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده منتظر تئوری هایی از این دست باشیم. این زمزمه های تغییر، بعد از گفتگوی آقای ترامپ با تیم کوک، مدیرعامل کمپانی اپل، به گوش رسید و از تمایل این شرکت برای تولید سهم بیشتری از محصولات این کشور در خاک ایالات متحده صحبت شد. چرا که رئیس جمهور منتخب قصد دارد قرار مالیاتی بر محصولات شرکت های آمریکایی که در کشورهای دیگر تولید می شوند وضع کند.
ما قصد برافروختن احساسات سیاسی شما را نداشته و نداریم ولی اگر قرار باشد محصولات ساخت ایالات متحده به داخل این کشور منتقل شوند، باید قبل از هر چیزی برخی حقایق را مد نظر داشته باشیم.
قرن بیستم و تولیدات آمریکایی
کسانی که جزو دو یا سه نسل بعد از جنگ جهانی دوم باشند، دایره بزرگ محصولات “ساخت آمریکا” را به یاد خواهند داشت که از کیفیت قابل قبولی نیز برخوردار بوده و هستند.
بعد از پایان جنگ، کشورها به بازسازی و ترمیم بافت های آسیب دیده خود پرداختند و در این میان کشوری که از شعله های جنگی که اروپا و قسمت هایی از آسیا و خاور دور را سوزاند در امان ماند، ایالات متحده بود. این کشور تنها بازیگر این نمایش و موتور بازسازی جهان بود و هر چیزی از بردهای الکترونیکی تا زیپ استفاده شده در البسه برچسب “ساخت ایالات متحده آمریکا” را یدک می کشید.
جهانی بازسازی شده
خیلی ها از ابعاد تلاشی که برای بازسازی همه چیز باید به کار برده می شد بی خبرند. دهه های متمادی تلاش بی وقفه که تحت تاثیر واقعیت های ژئوپولتیکی مانند جنگ سرد، کره و ویتنام قرار گرفت.
جدای این استثنائات، 75 سال بعد از جنگ در ابعاد بزرگ به عنوان دوارن صلح لقب گرفت. کشورها با تلاش برای تثبیت اقتصاد خود به عنوان فرصت های سرمایه گذاری نوظهور و بازار مصرف تبدیل شدند و به جذب نیروی کار پرداختند. هم اکنون دو بازار داغ دنیا، چین و هند، به تنهایی 35 درصد از کل جمعیت جهان را تشکیل می دهند و به یک پایگاه مصرف دائمی و هاب اقتصادی بالقوه تبدیل شده اند.
از ساخت تا ارائه خدمات
اقتصاد ایالات متحده از سال 1980 دستخوش تغییرات بزرگی شد. تولیدکنندگان، خط تولید خود را به خارج از این کشور و به کشورهایی که در آنها منابع و نیروی انسانی ارزان تر بودند منتقل کردند و تعداد زیادی از کارگران ماهر در داخل این کشور را تحت الشعاع قرار دادند.
بین سال های 1983 تا 1999 بود که مفهوم اقتصاد خدماتی شکل گرفت و اینترنت درهای جهانی شدن را بر روی همه گشود و این خود باعث رشد فزاینده مبادلات بین المللی گشت.
همه این ها منجر به شکل گیری اقتصادی شد که 80 درصد آن را ارائه خدمات تشکیل می دهد. المان های صنایع سنگین و تکنولوژیکی ثابت باقی ماندند ولی کشورهایی مانند چین و هند، جایی که نیروی کار ارزان در دسترس بود، تولید در مقیاسی بی سابقه را دست گرفتند که در سایر نقاط جهان به دلیل کمبود نیروی کار عملا امکان پذیر نبود.
انتقال تکنولوزی در گذشته
ایالات متحده در گذشته نیز این مهاجرت تکنولوژیک و صنعتی را به چشم خود دیده است. وقتی ملت ها به بازسازی پرداختند و اقتصادشان رونق گرفت، بازار رقابت در همه زمینه ها رونق گرفت. در بیشتر دهه 79 و 80 میلادی، آمریکایی ها، همانند این روزهای ما، با چشم و هم چشمی و حسادت تولیدات روزافزون الکترونیکی و حتی خودروهای تولید ژاپن را پذیرفتند.
سونی با واکمن به یک قدرت بزرگ تبدیل شد و بعدها همین رویه را در زمینه تلوزیون هم پیش گرفت. شرکت هایی مثل سونی و آیوا با سیستم های صوتی استریو مفهوم صدای با کیفیت را دچار تغییر کردند. در چشم برهم زدنی، نام “ساخت ژاپن” تبدیل به نرم و نماد کیفیت محصولات مهمی از الکترونیک تا صنعت خودرو شد.
تلفن های همراه در آن زمان چطور؟ آجرهای بزرگی مثل موتورولا دیناتاک در دهه 80 ساخت همان آمریکای قدیمی بودند.
حساب و کتاب
صحبت برگرداندن تولید به داخل خاک ایالات متحده خاطرات دوران یکه تازی آمریکا در جهان اقتصاد را برای ما زنده می کند. ایالات متحده هم اکنون نیز از بزرگترین قدرت های اقتصادی جهانی است ولی امروزه با مشکلات “جهان اولی” دست و پنجه نرم می کند. توقعاتی مثل انتظار دستمزد بالاتر، مقررات دست و پاگیر کارگری، ایمنی، تمهیدات محیط زیستی و در نهایت عبور از مسیر پرتلاطم سیستم جدید مالیاتی که موفقیت را به شیوه ای غیرقابل تصور در صد سال گذشته مجازات می کند.
به زبان ساده تر هزینه نیروی کار ماهر و غیرماهر در ایالات متحده چندین برابر معادل آنها در آسیا است. به عبارت دیگر، هر چیز دیگری نیز گران تر است و این واقعیت سختی است که قدرت خرید سرانه سالیانه 55 هزار دلاری در ایالات متحده را برابر 14 هزار دلار در چین و 6 هزار و دویست دلار در هند قرار می دهد.
گول تبلیغات سیاسی را نخورید
هیچکدام از صحبت های توخالی رئیس جمهور منتخب، دونالد ترامپ، به بهبود واقعیت های گفته شده کمکی نمی کند. قرار تعریف مالیات بر کالاهای تولیدی در خارج از خاک ایالات متحده تاثیر کمی بر کمپانی های آمریکایی خواهد داشت به ویژه در بخش تولید محصولات الکترونیکی. در حقیقت رئیس جمهور توانایی تعریف این قرار مالی به تنهایی را ندارد و چنین طرحی باید در کنگره آمریکا به تصویب برسد.
آقای ترامپ همچنین به دنبال مشوق هایی برای کمپانی اپل و دیگر کمپانی هاست تا عملیات تولیدی بیشتری را در خاک آمریکا انجام دهند. به نظر می رسد بخشودگی های مالیاتی از جمله این مشوق ها باشند ولی با این وجود نیز به نظر نمی رسد در بحث تولید در ایالات متحده این موضوع به تنهایی کافی باشد. برای تولید در مقیاس فاکسکان و پگاترون، یارانه ای به اندازه تولید ناخالص ملی کشورهای کوچک نیاز خواهد بود و این فقط در مورد کمپانی اپل و نه در مورد همه کمپانی هایی است که در کشورهای خارجی تولیدات خود را انجام می دهند.
مالیات 35 درصدی بر تولید کالایی مانند آیفون قیمت فروش آن را از 650 دلار به 875 دلار افزایش نخواهد داد، بلکه همه این هزینه به حساب هزینه تولید گذاشته خواهد شد. برای همین آیفونی که تولید هر دستگاه آن برای اپل 225 دلار تمام می شود، هزینه به 300 دلار خواهد رسید. منتقدان معتقدند که کمپانی هایی از این قبیل توانایی تحمل هزینه هایی خیلی بیشتر از این را نیز دارند ولی مشکل جدی دیگری نیز بر سر راه قرار خواهد داشت که باید به آن نیز توجه کرد؛ چین.
چین
همانند بازی شطرنج، هر حرکتی در دنیای اقتصاد اقدام متقابلی را نیز به دنبال خواهد داشت. گرچه برای اوضاع کنونی جهان بیشتر مثال تخته نرد کابرد دارد. هر بازیکنی استراتژی خودش را دارد ولی این جهان است که برای هر کس تاس می ریزد و هیچ کس از حرکتی که ممکن است مجبور به انجام آن شود، اطلاعی ندارد. همانند این در چین اتفاق خواهد افتاد.
چیزی که اکثریت به آن توجهی نمی کنند، این است که چین در مقابل جا به جایی محصولاتی که ثمره موتور تولیدی این کشور است توسط شریک تجاری خود سکوت نخواهد کرد. امریکایی ها در نصف مدت زمانی که طول کشید تا کالاهای ژاپنی را بپذیریند، بسیاری از کالاهای سبد خرید امریکایی ها امروزه تولید چین هستند. به طوری که آیفون کوچکترین آنهاست و کیفیت های بسیار قابل قبول در مقابل قیمت های بسیار کمتر را در محصولاتی چون هواوی، زد تی ای، اوپو و ویو دیده ایم.
عده ای بر این باورند که چین به استراتژی “این به آن در” روی خواهد آورد ولی ممکن است رفتاری شیادانه ولی ظاهرا آرام تر را از چین شاهد باشیم. به عنوان مثال، چین به سادگی می تواند ارزش پول خود را تغییر دهد و با یارانه دادن به صنایع مانع از متحمل شدن ضرر توسط آنها گردد و با این عمل قرار مالیات بر تولید آمریکایی ها را خنثی و بی اثر کند.
به سرعت هر دو اقتصاد بزرگ جهانی، پس از هر حرکت خود را در وضعیت “کیش” خواهند دید و در حالی که ایالات متحده غرق در بدهی های گدشته است، چین توفان مطلاطم اقتصاد خود را آرام کرده است و به سادگی از پایگاه تولیدی خود که 30 درصد از اقتصاد این کشور را تشکیل می دهد نخواهد گذشت. و این مثال در تمامی بازارهای مصرف با قابلیت تولید مصداق خواهد داشت.
بیشتر فکر کنیم و تفکر مردم را تغییر دهیم
بحث ما درباره عدم تولید در خاک ایالات متحده نیست. ما بیشتر درباره پیشتازی در تولید صحبت می کنیم. تولید تکنولوژی های سیلیکون محور در عین سودآوری، همچنان کالایی جزئی در اقتصاد محسوب می شود. تلفن های هوشمند درسرازیزی قیمتی هستند و اجزای تشکیل دهنده آنها روز به روز در حال ارزانتر شدن است.
مقیاس تولید مرتبط با ساخت کالایی مانند آیفون، لزوما فراتر از توانایی های بازار کنونی ایالات متحده نخواهد بود ولی قطعا بیشتر از حد تحمل و توان نسلی خواهد بود که با “فضایی امن” و “جایزه مشارکت” بار آمده اند. تلاشی که توسط شرکای تولیدی اپل برای ساخت ده ها میلیون دستگاه آیفون در هر فصل به کار برده می شود، تمامی معیار های “کار خوب” از دیدگاه جوامع غربی را رو سیاه می کند که این موضوع در تحقیقی با عنوان خستگی تحمل شده توسط کارگان در چین به اثبات رسیده است.
ساخت تلفن یا منگنه یا هر چیز دیگری آینده ای نیست که بازار آمریکا دوست داشته باشد خود را در آن ببیند. این بازار باید به سمت خلق پیش برود تا اینکه بخواهد یک تولیدکننده محض باشد.