انسانهای بسیاری در را پیشرفت علم و تکنولوژی رنج کشیدند و چه بسا بدون هیچ چشم داشتی حتی از سلامتی خود گذشتند تا به بشریت خدمت کنند. یکی از این افراد برجسته مادام کوری بود.
۴۸ سال پیش در چنین روزی یعنی ۷ نوامبر ۱۸۶۷ در شهر ورشو پایتخت لهستان، مانیا اسکلودوسکا کوری (ماری کوری) به دنیا آمد. او نخستین زنی بود که توانست در دو رشته ی شیمی و فیزیک، جایزه نوبل را از آن خود کند.
در سال۱۸۷۷میلادی در مدرسه ای در شهر ورشو ماری یا همان مانیا شروع به تحصیل کرد. درآن زمان قسمت مهمی از لهستان توسط شوروی اشغال شده بود و آموزش زبان و تاریخ لهستان برای بچه ها ممنوع گردیده بود .اما کودکان کلاس مانیا توسط مربی خود خانم توپسیا مخفیانه زبان و تاریخ لهستان را آموزش می دیدند. مانیا همراه خواهرش برونیا و برادرش ژوزف و مادر بیمارشان زنذگی میکرد.علاوه بر پروفسور اسکلو دوسکا ده پسر که شاگردان شبانه روزی او بودند آنجا بودند. آن روزها قبل از به هم خوردن رابطه بین اسکلو دوسکا با مدیر مدرسه روسی پدرش فیزیک تدریس میکرد، اما حالا که حقوق او کم شده بود او ناچار بود برای به دست آوردن پول بیشتر برای اداره خانواده اش شاگردان شبانه روزی را در خانه تدریس کند .
ماری همیشه به درس علاقه نشان میداد واکثرا به سراغ وسایل و اسباب واشیاء درس فیزیک پدرش که در قفسه شیشه ای منزل جا داشت میرفت وساعتها آنجا می ایستاد وبه درون قفسه شیشه ای خیره میشد.
استاد زمانی این وسایل را درساعات درس فیزیک به کار میبرد که میخواست چگونگی قوانین طبیعت را نشان دهد اما اکنون دولت روسیه استاد را ازآموختن طرز استفاده این لوازم به شاگردان باز داشته بود.
درآن زمان دخترها اجازه رفتن به دانشگاه را نداشتند واین در حالی بود که مانیا وخواهرش برونیا آرزوی تحصیل در دانشگاه سوربن در پاریس را داشتند زیرا در انجا هم پسرها وهم دخترها میتوانستند به تحصیلات دانشگاهی خود ادامه دهند.
ماری درژوین ۱۸۸۳فارغ التحصیل شد وتوانست مدال طلای نمونه بودن را از دست آقای آپوشکین رییس دبیرستان های لهستان روسیه دریافت کند. به نظر پدرش این نهایت جدیت در درس بود و او را مورد ستایش قرار داد، ماری در جواب به پدرش گفت: پدر تو صاحب این افتخار هستی و من از این معلم های روسی چیز تازه ای یاد نگرفتم و آنچه میدانم درجلسه های درس با ارزش شبهای شنبه خودمان از شما یاد گرفتم .
سالها بود که استاد اسکلودوسکا وفرزندانش هفته ای یک شب گرد سماور بزرگ مینشستند و مطالعه میکردند و در مورد موضوع های مختلف حرف میزدند. از آنجایی که استاد در بسیاری از زمینه ها اطلاعات بسیاری داشت گفته های مانیا دور از واقعیت نبود. هم زمان با فارغ التحصیلی مانیا پدرش از تدریس شاگردان شبانه روزی دست برداشت و به خانه کوچکتری کوچ کردند واین چنین بود که اوتصمیم گرفت کار کند و پولی در بیاورد.
بدین جهت در روزنامه آگهی داد که حاضر است به عنوان معلم سر خانه به کودکان ریاضیات، خواندن ولاتین بیاموزد. از طرفی هم با دختر جوانی به نام پیاسکا آشنا شد که روزها در دبیرستان تدریس میکرد وشبها در خانه خود کلاسهای مخفی داشت. دختران لهستانی پس ازفراغت از تحصیل در دبیرستانهای روسی حق نداشتند مطالعه خود را ادامه دهند بدین جهت معلمشان وخود آنها مواظب بودند توجه پلیس را جلب نکنند، و اینگونه بود که مانیا و خواهرش برونیا در کلاسهای تاریخ و طبیعی و سایر دروس حاضر میشدند. به این کلاسها(دانشگاه شناور) میگفتند.در همین ایام بود که مانیا تصمیم گرفت آرزوی خواهرش برونیا را تحقق بخشد وبه او گفت تو پولی که پس انداز کرده ای را بردار و به پاریس برو ومن کار میکنم و پولی که به دست می آورم برای تو میفرستم تا بتوانی درآنجا بمانی بعد که مدرک دکترای خود را گرفتی می توانی برای من پول بفرستی تا من هم به دانشگاه بروم . و این گونه بود که مانیا کلاسهای شناور را رها کرد ومعلم سرخانه کودکان یک مرد ثروتمند که مزرعه چغندر داشت شد. کار او ازصبح تا شب آموزش به کودکان آن مرد شد، و در همان مزرعه زندگی میکرد. او در آن زمان تصمیم دیگری نیز گرفت وآن این بود که برای بچه های دهقانانی که در مزرعه های چغندر کار میکنند وخواندن ونوشتن بلد نیستند کلاس درس بگذارد. اینگونه بود که کلاس مخفی مانیا تشکیل شد و او به آن کودکان فقیر آموزش داد. او در آن مزرعه به مدت ۳سال زندگی کرد.
روزی که نامه ای از پدرش دریافت کرد که او در شهری نزدیک ورشو رییس مدرسه ای شده بود ومیتوانست برای برونیا پولی بفرستد توانست به خانه خودش نزد پدرش برگردد. اما دوباره معلم سر خانه در شهر خودش شد و به کلاسهای شناور هم پیوست.
او خوشحال بود که نزد پدرش است وبا او زندگی میکند. در این ایام بود که نامه ای از برونیا دریافت کرد که کل زندگی اورا تغییر داد. خواهرش از او خواسته بود که به پاریس برود و چون میخواهد به زودی ازدواج کند میل دارد مانیا یک سال با او وشوهرش زندگی کند و وارد دانشگاه سوربن شود. اینچنین شد که ماری راهی پاریس شد ومورد استقبال خواهر وشوهر خواهرش قرار گرفت و به بزرگترین آرزوی خود یعنی ثبت نام در دانشگاه سوربن در سال ۱۸۹۱تحقق بخشید.
زندگی در کنار خواهرش سختی هایی را به همراه داشت ازجمله این که هرشب دوستانشان برای دیدن برونیاو کازیمیر (شوهر خواهرش ) به خانه آنها می آمدند و کازیمیر پیانو می نواخت و سروصدای ایجاد شده مانع از درس خواندن مانیا میشد. دراین هنگام او تصمیم گرفت به محله لاتین کوارتر برورد و از خواهر و شوهر خواهرش جدا شود. بدین ترتیب هم در سکوت مطالعه میکرد وهم مسیرش به کتابخانه و آزمایشگاه بسیار نزدیک ترمیشد.
ماری به سختی خواهرش را راضی کرد که اجازه دهد به محله دیگری نقل مکان کند. درآن زمان مانیا واقعا تنها شده بود اما برای مطالعه خود برنامه ای تنظیم کرد و کمتر فرصت خوابیدن و خوردن به او دست میداد. به خاطر صرفه جویی در زغال و نفت شبها در کتابخانه تا ساعت ۱۰ که کتابخانه تعطیل میشد مطالعه میکرد و بعد در اتاق خالی و سرد خود تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب به مطالعه میپرداخت و وقتی به رختخواب میرفت که دیگر انگشتانش ازفرط سرما یارای نگهداشتن قلم را نداشتند و از شدت خستگی تحمل خواندن صفحه دیگر را نداشت . سرما گرسنگی و خستگی برای او اهمیتی نداشت . استادش که مسؤل آزمایشگاه فیزیک بود متوجه شد که این دانشجوی آرام لهستانی از هوش فوق العاده ای برخوردار است وتکلیف هایی به او داد که فکر اورا به کار اندازد. او به سختی تلاش کرد و تمام وقت خود ر اصرف آزمایش و مطالعه نمود وسرانجام زمانی که انتظار شنیدن نتیجه امتحانات را در میان دانشجویان میکشید ممتحن نتیجه را چنین اعلام کرد:
مادموازل ماری اسکلو دوسکا نشان درجه یک لیاقت . ماری بعد از نتایج امتحان به پیش پدر بازگشت ودوباره به کار پرداخت تا هزینه سال دوم دانشگاه خود را فراهم کند.۶۰۰روبل معادل ۳۰دلار میشد و بدون این پول او هرگز نمی توانست دوره دوم ریاضیات را ادامه دهد. او درجمع دوستان لهستانی خود با پسری آشنا شد به نام پی یر کوری . زمانی که ماری امتحان ریاضیاتش راداد و می خواست به ورشو برگردد پی یر ازماری خواهش کرد در پاریس بماند و با او ازدواج کند. آنها در ۲۶ ژوییه ۱۸۹۵با هم ازدواج کردند.
ماری تصمیم گرفت برای دریافت گواهینامه ای که امتیاز درس دادن در مدارس فرانسه را داشت مطالعه کند.
شغل پی یر ریاست آزمایشگاه در مدرسه فیزیک بود و درآمد چندانی نداشت او هر روز ۸ ساعت در آزمایشگاه پی یر کار میکرد و شبها ۵ساعت مطالعه میکرد. در ماه سبتامبر۱۸۹۷ کودکی به نام ایرن در این خانواده به دنیا آمد. دراین زمان بود که او موفق به دریافت گواهینامه شد.
“یک کشف شگفت انگیز”
دو سال قبل یک دانشمند آلمانی به نام ویلهلم ون رویتنگن در یک آزمایش یک جریان برق از درون لوله شیشه این گذرانده بود. داخل لوله خلا بود یعنی هوا در آن جریان نداشت و لوله آزمایش از کاغذ سیاه پوشیده شده بود به طوری که روشنی داخل آن کاملا مخفی باقی میماند لیکن رویتگن مشاهده کرد که بلورهای روی میز نزدیک ان می درخشد.
علت این امر را نفهمید زیرا پرتو های نور معمولی از کاغذ سیاه و ضخیم عبور نمیکنند. رویتنگن علت این را نمی دانست بدین جهت ان پرتوهای مرموز را پرتو ایکس نامید.
یک دانشمند فرانسوی به نام پرفسور هانری بکرل که از آزمایش رودتنگن مطلع شده بود تصمیم گرفت بداند آیا بعضی اجسام که در نور افتاب پرتو می افکنند همین پرتو های ایکس از انها ساطع می شود؟ بکرل آزمایش خود را با فلزی کمیاب به نام اورانیوم انجام داد. او مقداری اورانیوم را در کنار صفحه عکاسی پیچیده بود به مدت چند ماه در کشوی میزش قرار داد بعدا که به صفحه عکاسی نگاه کرد تصویری در آن دید ودریافت اورانیوم حتی وقتی که در برابر آفتاب یا در معرض جریان متناوب برق قرار نگیرد می تواند اشعه ایکس تولید کند واز خود پرتو های ناشناخته ای برافشاند ماری وپی یر برآن شدند که بدانند چه چیزباعث خارج شدن این چرتو های عجیب از اجسام اورانیوم دار واورانیوم میشود. آنها تصمیم گرفتند کشف پروفسور بکرل را دنبال کنند آنها انبار کوچکی در حیاط مدرسه ای را محل کار خود قرار دادند وآزمایش های خود را شروع کردند وبه سه چیز دست یافتند:
۱)هرچقدر مقدار اورانیوم جسم مورد آزمایش بیشتر باشد برشدت پرتوهای مرموز افزوده میشود.
۲)روشنایی ، گرما، سرما، در پرتو ها بی اثر است .
۳)چنانچه اورانیوم با چیزهای دیگری ترکیب شود خواص آن فرقی نمی کند.
انها به این نتیجه رسیدند که این پرتوها که از اورانیوم خارج میشود برای ما قابل دیدن نمی باشد و همچنین به حرارتی که ما حس می کنیم مربوط نیست و دریافتند این پرتو ها باید ازنور و حرارتی ساطع شود که موقع به وجود آمدن زمین بسیار داغ بوده ودر اورانیوم محبوس شده است .
ماری آزمایش خود را به روی عناصر دیگر نیز انجام داد و کشف کرد که توریوم هم که جسم درخشنده دیگریست درست مانند اورانیوم پرتو افشانی می کند.او این درخشش شگفت انگیز را رادیو اکتیو نام گذاشت .اوتمام مواد معدنی را مورد آزمایش قرار داد که ببیند کدام یک از آنها رادیو اکتیو هستند وبعد با الکترومتر شدت پرتوهای این اجسام را اندازه گیری کرد تا بداند در هر نمونه چه مقدار اورانیوم و توریوم وجود دارد.
اوسنگ معدنی اورانیوم را در اتریش استخراج میشد و در ساختن شیشه به کار میرفت مورد آزمایش قرار داد به نام سنگ (بیچ بلند). ودریافت که در سنگ بیچ بلند تنها یک عنصر ناشناخته نیست بلکه دو عنصر است . بلاخره موفق شد یکی از این دو عنصر را تجزیه شیمیایی کند واسم آن را پلونیوم نامیدند. در ماه دسامبر همان سال توانستند دومین عنصر ناشناخته ای که به دنبال آن بودند کشف کنند که رادیوم نامیدند.
لیکن گفتن اینکه رادیومی وجود دارد وقبولاندن آن به دانشمندان که با توجه بسیار دقیق ، مواظب کارهای آنها بودند کمی مشکل بود. چرا که آنها می گفتند اگر رادیومی وجود دارد می خواهند آن را ببینند و وزنش کنند.
ماری تصمیم گرفت صدها کیلو از این سنگ را خریداری کند تا بتواند املاح رادیوم را به دست اورد.
مواد شیمیایی را با هم مخلوط می کرد و آنها را جدا می ساخت و ظرفهای بزرگ را با مواد عجیبی که او و پی یر در باره آنها مطالعه میکردند پر میکرد.که این کارها ۳ سال به طول انجامید و بلاخره انبار کهنه آنها توسط ذرات گرانبهای رادیوم درخشان وآبی رنگ پرشد.
زمانی که به این کشف رسیدند پدر ماری از دنیا رفت وضربه وغم پدر که در پایان ۴سال کار وتلاش زیاد اتفاق افتاده بود ماری را خرد کرد.
اعلام کشف رادیوم توسط آن دو نفر هیجان فراوانی در بین دانشمندان تمام دنیا به وجود آورد. تا آن زمان عقیده بر این بود که جهان از موادی معین وثابت درست شده وماهیت آنها هرگز تغییر نمی کند ولی ماری وپی یر ثابت کردند که بعضی از این ذرات واتمها همیشه در حال تغییر هستند. وقتی ذراتی از اتم اورانیوم جدا گردید اتم اورانیوم دیگر اورانیوم نبود بلکه بعد از گذراندن چند مرحله تبدیل به اتم رادیوم می گردید. این جریان خرد شدن ذرات هرگز متوقف نمیشود اتم رادیوم هم به اتم پلونیوم تبدیل میشود . این اتم تغییر می کند و سرانجام به سرب تبدیل میشود. آنها اعلام کردند از رادیوم استفاده های زیادی میتوان کرد. به این وسیله میشود الماس اصل را از الماس بدل تشخیص داد. رادیوم دارای حرارتی است که میتوان روزی به جای نفت وزغال ازآن استفاده کرد.آنها در اثر استفاده از رادیوم پوستشان میسوخت و تاول میزد. آنها تصمیم گرفتند اثر این اشعه قوی را بر روی بیماری های پوست و غدد بدانند. بر این باور بودند که اگر رادیوم بتواند پوست سالم را بسوزاند همانطور هم میتواند پوست بیمار را بسوزاند طولی نکشید که پی یر و چند دانشمند دیگر حیوانات بیمار را با رادیوم معالجه کردند و دریافتند که از رادیوم میتوان برای معالجه بعضی از انواع سرطان استفاده کرد.
در آن زمان بود که دانشمندان امریکایی برآن شدند که روش این کار را از آنها یاد بگیرند و در قبال آموزش به آنها مقدار قابل توجهی پول بدهند.اما ماری و پیر اعلام کردند که این کشف به جهان تعلق دارد و باید برای درمان بیماری های دردناک مصرف شود و ما پولی بابت آن دریافت نمی کنیم . از آن پس به جلسات متعددی دعوت شدند و ماری یگانه بانوی معروف جهان اعلام شد. در ماه نوامبر مدال افتخاری از طرف انجمن سلطنتی لندن به پی یر و ماری اهدا شد. هنوز افتخار و موفقیت فراوان خانواده کوری ادامه داشت که بزرگترین افتخار نصیب آنان شد. در دهم ماه دسامبر آکادمی علوم استکهلم سوئد اعلام کرد که جایزه بزرگ نوبل در فیزیک به هانری بکرل وماری کوری تعلق گرفته است . درآن سال یک توفیق دیگر به خانواده کوری شادی بخشید. پی یر در دانشگاه سوربن استاد فیزیک شد و قرار شد ماری ریاست آزمایشگاه او را با حقوق سالانه ای برابر با ۲ هزار و۴۰۰فرانک به عهده بگیرد.
اما طولی نکشید که این خوشبختی از ماری گرفته شد، در همان سال پی یر در اثر یک تصادف با گاری بزرگ دو اسبه که در حال حرکت بود به زمین خورد وسرش به سنگفرش اصابت کرد و از دنیا رفت . چند روز بعد از دفن پی یر در گورستان ماموری از طرف دولت فرانسه پیش آنها آمد و اعلام کرد دولت فرانسه در نظر دارد به مادام کوری و فرزندانش مقرری بپردازد و همچنین اولیای دانشگاه سوربن پیشنهاد کردند که ماری به جای شوهرش به عنوان استاد فیزیک تدریس کند. تا آن زمان به هیچ زنی چنین مقامی در دانشگاه نداده بودند و اینگونه شد که ماری در مقابل خبرنگاران ودانشجویان ومردم کنجکاو در آمفی تاترعلوم اولین سخنرانی خود را ایراد کرد وبدین گونه مسئولیت تدریس تنها درس رادیواکتیویته جهان به عهده مادام کوری قرار گرفت و مادام کوری کتابی در رابطه با رادیواکتیویته در ۹۷۱صفحه منتشر کرد و همچنین کتاب دیگری به نام آثار پی یر کوری در ۶۰۰صفحه تنظیم و تدوین کرد. علاوه بر این ماری هنوز درمدرسه تدریس میکرد وکار خود را در زمینه رادیوم ادامه داد همین کار او باعث شد که برنده جایزه نوبل در پایان سال ۱۹۱۱گردد. درسال ۱۹۱۲چند تن از استادان لهستانی برای دیدار مادام کوری به پاریس آمدند واز او خواهش کردند به لهستان برگردد و ماری قبول کرد در جشن افتتاحیه آزمایشگاه لهستان حضور یابد. بدین گونه ماری به ورشو سفر کرد ،هموطنانش از او استقبال گرمی کردند. ابتدا او یک سخنرانی در باره رادیوم به زبان لهستانی ایراد کرد و این سخنرانی در همان ساختمانی ایراد میشد که قریب ۲۰ سال پیش محل آزمایشگاه پنهانی دانشگاه شناور بود . در سال ۱۹۱۴جنگ جهانی شروع شد و بین آلمان وروسیه جنگ در گرفت وحالا آلمانها خود را برای اعلام جنگ با فرانسه آماده می کردند چون چنین معلوم بود جنگ جهانی اول طولانی و خونین خواهد بود به همین خاطر عده زیادی از زنان فرانسوی داوطلب شده بودند که در بیمارستانها کار کنند. اما ماری ترجیح داد به گونه ای دیگر عمل کند، با دستگاههای پرتوءاشعه ایکس راحت میشددید که گلوله با قطعه آن در کجای بدن سرباز قرار دارد و به کمک این پرتو زخمی ها از ساعتها رنج و درد راحت میشدند، اما حتی آمبولانس ها هم دستگاه پرتو ایکس نداشتند.
ماری چند نفر از دوستانش را راضی کرد تا اتومبیلهایشان را در اختیارش گذاشتند سپس آنها را با اشعه ایکس مجهز کرد و در هر اتومبیل یک دینام به کار برد که این دینام ها برق مورد نیاز دستگاه ها را تولید میکردند این اتومبیل ها در سال دوم جنگ به کار گرفته شدند و ارتش آنها را کوری های کوچک نام نهاد.
بعد از ۴سال بلاخره جنگ جهانی اول با پیروزی فرانسه و متفقانش پایان یافت ودر ماه نوامبر۱۹۱۸ فرمانی که همه منتظرش بودند صادر شد (آتش بس ). و به این طریق لهستان از سلطه روسها آزاد شد.
در سال ۱۹۲۰یکی از سر دبیران مجلات مهم نیویورک در مصاحبه ای از مادام کوری پرسید: اگر قرار باشد در تمام دنیا یک چیز انتخاب کنی آن چیز چه خواهد بود؟ و او پاسخ داد: من یک گرم رادیوم را انتخاب میکنم که به آن احتیاج دارم اما قیمتش ۵۰۰هزار فرانک است ومن قدرت خرید آن را ندارم .
به زودی ماری دعوت نامه ای در یافت کرد تا به آمریکا برود و یک گرم رادیوم خود را از دست شخص رییس جمهور دریافت کند این هدیه شگفت انگیز ماری را بسیار سپاسگذار کرد .او با کشتی به آمریکا سفر کرد،هنگامی که کشتی به مقصد رسید پرچم های آمریکا، فرانسه ، لهستان بالای سر هزار ها تن به اهتزاز در آمده بود و جمعیت انبوهی فریاد شادی میکشیدند وتعداد کثیری از خبرنگاران وعکاسان او را دوره کردند، چیزی در حدود ۵ ساعت طول کشید تا او توانست کشتی را ترک کند، اوپس از گذشت یک هفته پر هیجان حضور یافتن در مهمانی ها و جلساتی که به افتخار او تشکیل میشد و رفتن به مسافرتهای طولانی بلاخره جعبه ای که یک گرم هدیه رادیوم در آن بود را از دست جی هاردنیک رییس جمهور وقت آمریکا دریافت کرد. پس از سفر از آمریکا دید چشم ماری از شدت کار ضعیف شده بودودکتر به او گفته بود عدسی چشم او تار شده و اگر آب چشم او گرفته نشود بینایی اش را از دست میدهد. در آن زمان او ۶۷ سال سن داشت و باز هم روزانه ۱۲الی ۱۴ ساعت کار می کرد و سلامت او به سرعت از دست میرفت .
پس از مسافرت به آمریکا سفرهای دیگری به هلند، بلژیک ، اسپانیا، آمریکای جنوبی چکسلواکی وایتالیا کرده وهرگز به شهرت خو نگرفت اما خوب میدانست که اسم کوری ارزش کمک به امور مهم علمی را دارد و هرگز از این کمکها مضایقه نکرد. او بیشتر به فکر کمک به دانشمندان جوان آینده بود ، برای هزینه تحصیل دانشجویان جوان پول فراهم می کرد و کوشش میکرد کلمات وعلامتهای علمی معینی بسازد که در سراسر جهان بکاربرده شود. نقشه دیگر او این بود که جویندگان دانش از مردم هر کشوری که باشند آنچه که قبلآ در باره مطالبی شناخته شده دست یابند و نیز وقت خود راصرف چیزهای تازه کنند. ماری بیشتر وقت خود راصرف دانشجویان موسسه رادیوم میکرد و نسبت به دانشجویان سختگیر بود، وقتی که آنها گزارشهای خود را به دست او میدادند از تشویش میلرزیدند و اگر کار آنها مورد قبول بود بسیار خوشحال میشدند. در چهارم ژوییه سال ۱۹۳۴مادام کوری دنیا را بدرود گفت. مرگ او به واسطه تماسهای زیاد با پرتوهای شدید رادیوم به وقوع پیوست .همان پرتو، ماده گرانبهایی که او برای مردم جهان آشکار کرد : پرتوء رادیوم