زندگی پر از اتفاقات تصادفی است و همزمانی برخی از رخدادها ممکن است بسیار حیرت انگیز باشد. برخی از این اتفاقات تصادفی جزئی هستند و زیاد به چشم نمیآیند، اما برخی از آنها واقعاً شگفتآور هستند و در ذهنها ماندگار میشوند. در این مقاله از دیجی رو قصد داریم تا 14 مورد از جالبترین و بینظیرترین اتفاقهای تصادفی دنیا را با شما در میان میگذاریم که مطمئناً خواندن آنها جالب خواهد بود. ما را همراهی کنید.
1- کتاب دوران کودکی
هنگامی که رمان نویس آمریکایی ان پریش (Anne Parrish) در دهه 1920 میلادی در حال گشت و گذار در کتاب فروشیهای شهر پاریس بود، به کتابی رسید که یکی از کتابهای مورد علاقه او در دوران کودکی بود. او آن کتاب قدیمی را برداشت و به شوهرش نشان داد و به او گفت این کتاب عمیقا او را یاد دوران کودکیاش میاندازد. شوهرش کتاب را گرفت و آن را باز کرد. در کمال تعجب روی صفحه اول نوشته شده بود: ” ان پریش، خیابان 209 وبرشمالی، شهر کلرادو اسپرینگز”. در واقع این کتاب، دقیقا همان کتاب دوران کودکی پریش بود که دوباره به دست او رسیده بود!
2- پوکر شانس
در سال 1858، رابرت فالون (Robert Fallon) به ضرب گلوله کشته شد. یک عمل انتقام آمیز توسط کسانی که رابرت با آنها پوکر بازی میکرد و آنها ادعا میکردند که فالون با تقلب، 600 دلار برنده شده بود. با خالی شدن صندلی فالون و اینکه هیچ یک از بازیکنان دیگر حاضر به دریافت 600 دلار بدشانسی نبودند، آنها یک بازیکن جدید پیدا کردند تا جای فالون را بگیرند و به او 600 دلار را دادند. با رسیدن پلیس برای بررسی قتل، این بازیکن جدید توانسته بود با بازی 600 دلارش را به 2200 دلار تبدیل کند. پلیس در ابتدا خواست تا 600 دلار اصلی را به فرزندان فالون بدهند. اما نکته جالب اینجاست که خیلی زود مشخص شد که بازیکن جدید پسر فالون است که طی هفت سال گذشته پدرش را ندیده بود.
3- مرگ دوقلوها
در سال 2002، دو برادر دو قلوی هفتاد ساله تنها با چند ساعت اختلاف و طی دو تصادف مجزا در یکی از جادههای شمال فنلاند، جان باختند. اولین برادر هنگامی که با دوچرخه خود در شهر راهه (Raahe) در حال حرکت بود توسط یک کامیون مورد اصابت قرار گرفت و درست در فاصله 1.5 کیلومتری از مکانی که برادرش کشته شد، درگذشت. طبق گفته پلیس شهر راهه، با این که جادهها در این شهر شلوغ هستند اما شاهد تصادفات زیادی نیستیم و گاها پس از چند روز گزارش یک تصادف به ما میرسد. یکی از پلیسها در مورد این واقعه گفت، هنگامی که فهمیدم دو فردی که در جاده کشته شدند هر دو برادر بودند از تعجب شاخ در آوردم و به خودم میگفتم حتما شخص یا جریانی پشت این قضیه بوده است.
4- روایت آرتور گوردون پیم
در قرن نوزدهم نویسنده مشهور ژانر ترسناک ادگار الن پوت (Egdar Allan Poot)، کتابی به نام “روایت آرتور گوردون پیم” را نوشت. این کتاب در مورد چهار بازمانده یك كشتی غرق شده بود كه برای روزها درون یک قایق کوچک سرگردان بودند تا اینکه سه تا از آنها تصمیم میگیرند تا یکی از خدمه کشتی به نام ریچارد پارکر (Richard Parker) را کشته و بخورند. چند سال بعد و در سال 1884، چهار بازمانده یک کشتی غرق شده، روزهای زیادی را در یک قایق و در آبها سرگردان بودند. تا اینکه سرانجام سه عضو ارشد قایق تصمیم میگیرند تا خدمه دیگر کشتی را کشته و بخورند؛ با کمال تعجب نام آن شخص ریچارد پارکر بود.
5- پادشاه و رعیت
در شهر مونزا ایتالیا، پادشاه اومبرتو اول، به همراه معاون خود جنرال امیلیو پونزیا واگلی برای شام به یک رستوران کوچک برای رفتند. وقتی صاحب رستوران سفارش پادشاه اومبرتو را گرفت، پادشاه متوجه شد که او و صاحب رستوران از نظر چهره و فیزیک بدنی همانند دو برادر هستند. آنها به صورت کاملا جدی شروع به صحبت درمورد خود و علایق خود کردند و در کمال ناباوری شباهتهای بسیاری بین آن دو بود.
- هر دو آنها متولد یک روز و یک سال بودند.
- هر دوی آنها در یک شهر متولد شده بودند.
- هر دوی آنها با خانمی به نام مارگاریتا ازدواج کرده بودند.
- صاحب رستوران روزی رستوران خود را باز کرده بود که اومبرتو به عنوان پادشاه ایتالیا تاج گذاری کرده بود.
در 29 جولای 1900، پادشاه با خبر شد که صاحب رستوران در یک تیراندازی مشکوک کشته شده است و هنگامی که او برای ابراز تاسف به آن جا رفت، در شلوغی و توسط فردی ناشناس به قتل رسید.
6- سقوط کودک
در دهه 1930 در شهر دیترویت، مردی به نام جوزف فیگلو به یک چهره فراموش نشدنی و شگفت انگیز در زندگی یک مادر جوان و ظاهراً بسیار بی دقت، تبدیل شد. هنگامی که که فیگلو در حال قدم زدن در خیابان بود، کودکی از یک پنجره یک ساختمان بر روی فیگلو سقوط کرد. خوشبختانه پس از این اتفاق هم فیگلو و هم کودک صدمهای ندیدند. یک سال بعد، همان کودک خردسال دوباره از همان پنجره به پایین و بر روی یک فرد افتاد، اما نکته جالب اینجاست که آن فرد کسی نبود جز جوزف فیگلو!
7- راهب مرموز
در قرن نوزدهم در اتریش، یک نقاش مشهور به نام جوزف آینر (Joseph Aigner) در چندین نوبت اقدام به خودکشی کرد. جوزف در هنگام اولین تلاش خود برای دار زدن خود در سن 18 سالگی موفق نشد، زیرا یک راهب مانع این عمل او شد. او دوباره در سن 22 سالگی سعی کرد تا خودش را دار بزند اما دوباره راهبی با همان شکل و شمایل مانع کار او شد. هشت سال بعد او به دلیل فعالیتهای سیاسی مجرمانهاش محکوم به اعدام شد اما این بار نیز با مداخله همان راهب مرموز از اعدام نجات یافت. در سن 68 سالگی بالاخره جوزف موفق شد با شلیک به سر خود، خودکشی کند و در اینجا مراسم ختم او توسط همان راهب برگزار شد، فردی که جوزف حتی نام او را نمیدانست.
8- عکس
یک مادر آلمانی در سال 1914 از فرزند خردسالش عکاسی کرده بود و فیلم عکاسی را برای ظاهر کردن به فروشگاهی در استراسبورگ سپرد اما هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد، آن مادر دیگر نتوانست به استراسبورگ برگردد و عکس را از دست رفته قلمداد کرد. دو سال بعد او یک صفحه عکاسی را در شهر فرانکفورت که بیش از 100 مایل دورتر از استراسبورگ بود خریداری کرد تا از دختر تازه متولد شدهاش عکس بگیرد. هنگامی که تصویر ظاهر شد آنها چیز عجیبی را در پس زمینه عکس مشاهده کردند و آن همان عکس پسرش بود که دو سال پیش گرفته شده بود. در اثر پیچ و تاب و باورنکردنی سرنوشت، فیلم اصلی عکس قبلی که هرگز ظاهر نشده بود دوباره به عنوان فیلم عکاسی نو به خود او فروخته شده بود.
9- یافتن کتاب
در سال 1973، بازیگر معروف آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins) موافقت کرد تا در فیلمی بر اساس رمانی از جورج فیفر (George Feifer) به نام “دختری از پترووکا” بازی کند. هاپکینز برای یافتن و خرید نسخهای از کتاب تمام شهر را گشت اما قادر به یافتن کتاب در لندن نشد اما سرانجام در هنگام بازگشت بر روی یکی از صندلیهای ایستگاه قطار کتابی را دید و پس از مشاهده آن متوجه شد این همان کتابی است که برای یافتنش سراسر لندن را گشته بود. نکته جالب اینجاست که نسخه کتاب پیدا شده در واقع نسخه شخصی فیفر بوده که خود امضا کرده و به دوستش هدیه داده بود ولی پس از مدتی این کتاب از ماشین دوستش به سرقت میرود و حالا این کتاب به دست هاپکینز رسیده است.
10- دوقلوها
برادران دوقلو با نامهای جیمز لوئیس (James Lewis) و جیمز اسپرینگر (James Springer)، در بدو تولد از هم جدا شده و توسط خانوادههای مختلفی بزرگ شده بودند. حال به این نکات درمورد این دو برادر جدا شده توجه کنید.
هر دو خانوادهای که پسران را به سرپرستی گرفته بودند نام آنها جیمز گذاشتند. هر دو آنها بدون اینکه بدانند دیگری وجود دارد، بزرگ شدند. هر دو در مکانیکی و نجاری توانا بودند و هر کدام با زنانی به نام لیندا ازدواج کرده بودند. هر دو آنها پسری داشتند که نام آنها جیمز آلن (James Allan) بود. هر دو برادر از همسران خود طلاق گرفتند و با زنان دیگری که نام هر دو آنها بتی بود ازدواج کردند و در آخر هردوشان صاحب سگهایی با نام توی (Toy) بودند.
11- انتقام
در سال 1883، هنری زیگلند (Henry Ziegland) از نامزد خود جدا شد و نامزدش نیز به دلیل غم و اندوه خودکشی کرد. برادر خشمگین نمازدش، زیگلند را به چنگ آورد و به او شلیک کرد و با این فکر که زیگلند را كشته است، خودش را نیز کشت. با این حال، زیگلند کشته نشده بود. گلوله تنها صورتش را خراشیده و به یک درخت برخورد کرده بود و خطر از بیخ گوش زیگلند گذشته بود. سالها بعد زیگلند تصمیم گرفت تا همان درخت را که همچنان گلوله درونش بود قطع کند. درخت به قدری قطور و بزرگ بود که او تصمیم گرفت آن را با دینامیت منفجر کند.اما هنگامی که دینامیت منفجر شد، گلوله درون درخت به سرعت به سمت سر زیگلند پرتاپ شد و باعث مرگ او شد.
12- تاکسی
در سال 1975، شخصی هنگام موتورسواری در برمودا، با یک تاکسی تصادف میکند و کشته میشود. یک سال بعد از این اتفاق بردار آن شخص نیز به طرز مشابه و شگفت آوری کشته میشود. او که در حال موتورسواری در برمودا بوده است در همان مکان قبلی با همان تاکسی که همان مسافر سال پیش را جا به جا میکرده تصادف میکند و از دنیا میرود.
13- کشف در هتل
در سال 1953، یک خبرنگار تلویزیونی به نام ایرو کوپینت (Irv Kupcinet) برای پوشش مراسم تاجگذاری الیزابت دوم در لندن حضور داشت. او در یکی از کشوهای کمدش در هتل ساویو (Savoy) مواردی را پیدا کرد که با بررسی آنها متوجه میشود متعلق به فردی به نام هری هنین (Harry Hannin) میباشد. بر حسب اتفاق هنین که یک ستاره بسکتبال بود، یکی از دوستان نزدیک کوپینت به شمار میآمد اما دو روز بعد قبل از اینکه کوپینت بتواند به هنین در مورد کشف جالبش در هتل بگوید، نامهای از هنین دریافت کرد که به او میگفت در هنگام اقامتش در هتل موریس پاریس، در کشوی کمدش کراواتی را یافته است که نام ایرو کوپینت روی آن بوده و متعلق به خود اوست.
14- همزمانی تاریخی
توماس جفرسون (Thomas Jefferson) و جان آدامز (John Adams) دو تن از بنیان گذاران کشور آمریکا بودند. جفرسون بیانیه استقلال آمریکا را نوشت و پیش نویس آن را به آدامز داد تا به کمک بنجامین فرانکلین (Benjamin Franklin) آن را ویرایش و مرتب کنند. سپس بیانیه آنها در تاریخ چهارم جولای 1776 (14 تیر سال 1155) توسط کنگره قارهای پذیرفته و تصویب شد. در کمال تعجب جفرسون و آدامز هر دو در تاریخ چهارم جولای 1826، دقیقا 50 سال بعد از خواندن سرود استقلال آمریکا، درگذشتند.